عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

دستور کتلت برنج شکم پر و اندر احوالات نگین

سلام دوست جونی ها Hippieali-mahsa

راستش ترجیح دادم مثل بچه آدمیزاد هر چه زودتر بیام و دستور این کتلت برنج بذارم تا با کتک و لنگه کفش مجبور نباشم بیامتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید.در مورد بیمارانم هم باید بگم خدا را صد هزار مرتبه شکل الان همه خوب شدند و مشغول به زندگی هستندHappy Dance 

دیروز هم با خاله خانوم رفتیم یعنی فقط خاله آزمایش بده و برگردیم مثل بچه ادم سر زندگیمون ولی پا بیرون گذاشت همان و سر از خیابون نظر درآوردن و کلی خرید همان. خریدهای بنده عبارت بود از 2 تا شال، بلوز و شلوار، یه پلیور برای همسری و اما یکی از خریدهام که کلی براش ذوق کردم یه تل خریدم که تقریبا مثل تل گوگوش بود.اون شب من خیلی از تل گوگوش خوشم اومد و به همسری گفتم من اینو خیلی دوست دارم که همسری گفت میریم می گردیم مشابهشو پیدا می کنیم بخر و من همینطور که داشتیم تو پاساز ول می گشتیم یهو از دور چشمو گرفت و رفتیم خریدیمش البته اونجا هی به خاله جونم اصرار کردم بیا تو هم بخر اون گفت نه نمی خوام و این حرفا اما وقتی رسیدیم خونه مثل ... پشیمون شد و قرار شد یه روز دیگه بریم و برای اون هم بخریم  

اومدم خونه دوش گرفتم و بعد موهامو درست کردم و تلمو زدم که همسری از سر کار رسید و من کلی براش ناز کردم و تلمو که سرم بود نشونش دادم اونم کلی ذوق کرد و هی می گفت وایی چقدر خوشگل شدی مثل همونه مبارکت باشه و اینا و کلی بغلم کرد و بوسم کرد

شبش هم همه شام خونه ما بودند البته بازم طبق معمول مهمونی دادنمون یه دفعه ای شد و من تلمو زدم و همه خیلی خوششون اومد مادر همسری گفت نمی دونم این تل چقدر به نظرم آشناست گفتم یه خورده و خیلی کم شبیه مال گوگوشه اونم گفت آره خیلی خوشگله مبارکت باشه  

برادر همسری هم کلی به خالم اصرار کرد که حتما تو هم برو بخر خلاصه شام خوردیم و بعدشم میوه و بعد تلویزون بعد هم همه رفتند سر زندگی هاشون و من و همسری هم نشستیم بفرمایید شام بعدشم قلب یخی بعدم رفتیم که بخوابیم    

 

اینم عکس تل به سفارش پریا جون ، می گم خیلی زیاد بهش شبیه نیست اما همش نگین داره و تو نور مخصوصا خیلی برق می زنه 

 

اما الوعده وفا دستور کتلت برنج شکم پر

  

مواد لازم  برای دو نفر

برنج    یک پیمانه

تخم مرغ   1 عدد 

نمک، فلفل سیاه، دارچین،زرد چوبه   به مقدار لازم 

زرشک  و کشمش و زیره و تخم گشنیز و پیاز سرخ کرده، قارچ ورقه ورقه شده، کنسرو ذرت ،گردو خرد شده به میزان دلخواه 

 پودر نان یه قاشق غذا خوری  (همون مواد داخل نان باگت بذارید خشک بشه بعد پودرش کنید(می تونید زیاد درست کنید و هر دفعه یه قاشقش بریزید توی کتلت هاتون)

اول یه توضیح بدم به خاطر این مقدار مواد رو نگفتم که هر کس به دلخواه به یه چیزی علاقه داره مثلا یکی دوست داره زرشک بیشتر باشه یا یه نفر دوست داره گردوش زیاد باشه واسه همین مقدارهاش به دلخواه خودتون هست حتی می تونید چیزهای دیگه اضافه کنید و یا مثلا اگه زیره دوست ندارید نریزید من همه این مواد چشمی میریزم و اندازه مشخصی نداره 

 

طرز تهیه : 

اگر شما هم مثل من تنبل تشریف دارید برای برنج می تونید اگر برنجی از شب قبل مونده اونو درست کنید و یا اگه خیلی زرنگ هستید اول یه پیمانه برنج دم کنید من هر موقع بخوام این غذارو درست کنم روز قبلش که برنج درست می کنم یه پیمانه(یه خورده کمتر از یه پیمانه) بیشتر برنج دم می کنم که اون روز راحت باشم و این یک پیمانه حدود 4 تا یا 5 تا کتلت میده 

خلاصه برنج دم کشیده رو میریزید توی غذاساز و  زرده تخم مرغ (سفیدشو هم کنار بذارید بعدا باهاش کار داریم) میریزیم روش و غذاساز روشن می کنیم یه دو سه دقیقه کار کنه تا برنجمون زرد رنگ و تقریبا خرد بشه مثلا انداره دونه شادونه بعد پودر نان را بهش اضافه می کنیم(من معمولا تو همه کتلت هام برای اینکه ترد بشه پودر نان میریزم) بعد دوباره عذاساز روشن می کنید و می ذارید یه کم دیگه با هم مخلوط بشه 

 

خوب حالا پیاز سرخ می کنیم بعد زیره و تخم گیشنیز و بعدش قارچ میریزیم و یه کم تفتش می دیم تا رنگ قارچ ها یه کم برگرده بعد بقیه مواد و ادویه هارو اضافه می کنیم  و می ذاریم چند دقیقه حرارت ببینه تا ادویه ها به خورد موادمون بره(اگه با روغن زیتون تفت بدید بهتره)  

 

خوب حالا نوبت درست کردن کتلت هاست اول یه کاسه آب می ذارید کنار دستتون و برای هر کتلت دستتونو خیس می کنید تا برنج های خرد شده به دستتون نچسبه بعد از خیس کردن دستتون یه کم از برنج ها بر می دارید کف دستتون پهن می کنید موادمونو اندازه یه قاشق غذاخوری پر داخلش میریزیم و می بندیمش(مثل کوفته) و سعی می کنیم به فرم بیضی درش بیاریم 

بعد اون سفیده تخم مرغ با چنگال بهم می زنید و کتلتمون داخلش می غلطانیم و می ذاریم سرخ بشه تا به رنگ طلایی دربیاد هر دو طرف که سرخ بشه آمادست اگر احیانا از مواد داخل کتلت اضافه اومد با سفیده تخم مرغ مخلوطش کنید و بذارید سرخ بشه که من و همسری همیشه سر این یه تیکه با هم دعوا می کنیم که کی بخوره 

در مورد زمان آماده کردن غذا اگر برنجتون اماده باشه بیشتر از نیم ساعت طول نمیکشه که این غذا اماده بشه    

 

 

 

امیدوارم درست کنید و خوشتون بیاد و همسراتون لذت ببرند.من که هر هفته مجبورم این غذا رو برای همسری درست کنم

 

 

 راستی بچه ها شقایق یه پیشنهاد جالب داده که هر کس غذایی که درست می کنه عکسشو بذاره تو وبش تا اگه مثلا کسی اون غذا رو  بلد نبود دستورشو بپرسه و درست کنه تا شاید از این غذاهای تکراری بیرون بیام 

مثلا خود من فکر می کردم همه بدونند این غذا چیه ولی به غیر از یکی دو نفر کسی نمی دونست چیه و خوشحالم که دستورشو براتون گذاشتم 

امیدوارم خوشتون بیاد اگه درست کردید به من هم خبر بدید که نظرتون در مورد این غذا چیه

 

مریض داری

سلام دوستای گل و مهربون خودمGroup Hugوایی اگه بدونید چقدر دلم براتون تنگ شده بود راستش این چند وقت بنده مشغول مریض داری از همسر گرامی بودم طفلک چهار روز تمام افتاده بود و تازه امروز رفت سر کار 

روز سه شنبه که اصفهان به دلیل آلودگی هوا تعطیل شد ما کلی ذوق کردیم .اون شب ما خونه دوست همسری دعوت بودیم اخه تولد دوست همسری بود و این دوستشون به طور مشترک با برادر همسری هم دوست هست و به این ترتیب خاله جونم هم دعوت بود خلاصه سه شنبه با همسری ساعت ۱۰ صبحانه خوردیم و پا شدیم بریم که کار عقب افتاد مونو انجام بدیم و اصلا حواسمون نبود که امروز همه جا تعطیله (انگار که از کل اصفهان فقط همسری منو تعطیل کردند) خلاصه رفتیم ببینیم تکلیف این یارانه هامون چی میشه وقتی رفتیم ثبت احوال و دیدیم تعطیله تازه فهمیدیم چه سوتی دادیم کسی خبر داره این یارانه ها برای کسانی که تازه ازدواج کردند چطوره؟  

بگذریم دست از پا درازتر برگشتیم و رفتیم مقادیری گوشت و میگو خریدیم که کلا شد ۴۳۰۰۰ تومان ناقابل بعد هم برگشتیم خونه و همسری مشغول گوشت ها و میگو ها شد و منم مشغول درست کردن ناهار که کتلت برنج شکم پر بود. 

همسری هم در حین کار کلی شوخی می کرد و غر می زد که بابا سر کار می رفتم بهتر بود مردم از خستگی و ... بعدشم همه گوشت هارو که بسته بنندی کردیم ناهار خوردیم و قربون همسری برم آشپزخونه کرد مثل دسته گل و رفتیم ولو شدیم روی تخت که یکم چرت بزنیم که برادر همسری زنگ زد که پاشو بریم استخر همسری هم از خدا خواسته رفت منم یه کم خوابیدم و بعد پا شدم رفتم حمام 

خلاصه جونم واستون بگه من دیگه داشتم کم کم حاضر می شد واسه مهمونی که دیدم همسری اومد و می گفت کیف پولشو یادش برده ببره برادر همسری هم همینطور و رفته بودند سونا بعد فشارشون اومده پایین چیزی هم نداشتند بخرند بخورن  

خلاصه منم یه دستم به همسری بود که بهش آب قند و شیرینی و ..و می دادم و دست دیگم به  خلاصه همسری حالش بهتر شد و ما حاضر شدیم و با خاله و برادر همسری رفتیم تولد که توی راه همسری گفت فکر می کنم دارم سرما می خورم من اینطوری شدم خلاصه تولد به خوبی و خوشی گذشت و کادومون هم دادیم یه دونه از این دستگاهها که موی دماغ و گوشو می گیره خلاصه کلی خوششون اومد و بعد که برگشتیم همسری همش می گفت گلوم درد می کنه و سرم درد می کنه و .... 

فردا هم رفت سر کار(اخه منطقه ای که همسری میرفت جز مناطقی بود که تعطیل نبود) و به جای اینکه عصر برگرده ظهر برگشت و یه راست رفت خوابید رفتم دیدم ای وای تب داره خلاصه تا عصر خوابید بعد پا شد یه چیزی خورد و رفتیم دکتر و گفت این مریضی مربوط به آلودگی هواست و یه روز به همسری مرخصی داد یعنی پنج شنبه خلاصه اینکه این چند روز بنده مشغول آب میوه گرفتن و شیر موز و ... بودم و که روز جمعه خبر دار شدم خالم و شوهرش هم مریض هستند و بنده در نقش یک پرستار از اونها هم مراقبت می کردم و آبمیوه و فالوده و ... می گرفتم می بردم براشون .شنبه هم همسری به خودش مرخصی داد آخه تا دو قدم راه می رفت ضعف می کرد و می گفت اصلا جون ندارم.راستش خودم هم سر درد داشتم ولی اصلا اهمیت نمی دادم چون اگه منم می افتادم دیگه کی می خواست جمعمون کنه  .

فقط دیشب که دیگه حال همسری بهتر شده بود از حمام که اومدم بیرون سرم به شدت درد می کرد بعد دراز کشیدم و خوابیدم که با سر گیجه بیدار شدم و همسری برام آب قند اورد بعدشم مادری و پدری(مامان و بابای همسری) اومدند خونمون چون همسری بهشون گفته بود حال من خوب نیست برام کلی قرص ویتامین آوردند (دستشون درد نکنه) و گفتند این چند وقته خیلی ضعیف شدم و باید تقویت بشم و همسری غدقن کردند که فردا (یعنی امروز) حتی یک لیوان در خانه جابه جا کنم و باید همش استراحت کنم و قراره مادر همسری برامون (برای من و خالم) آش درست کنه و بفرسته دستشون واقعا درد نکنه خوب دیگه همین 

وای چقدر زیاد نوشتممواظب خودتون باشید چون این مریضی که همسری گرفته بود اگر کسی بگیره طبق گفته دکتر تا ۴ روز افتاده تو خونه  

توصیه پزشکی: سعی کنید شلغم خام رنده کنید و بریزید توی سالادتون . هیچ مزه خاصی نداره ولی خیلی پیش گیری می کنه از سرماخوردگی و مریضی. من اگه خودم و خونوادمو چشم نکنم ۲ ساله که هیچ کدوممون سرما نخوردیم چون هر روز توی سالادامون شلغم رنده می کنیم و می ریزیم در جریان مریضی همسری هم همه ازش گرفتند مثلا برادر همسری و خالم اما من که مدام پیشش بودم هیچی بهم نشد (گوش شیطون کر)  خلاصه اینکه خیلی مواظب خودتون باشید  

 

 

 همسری وقتی که خوب میشه باید کل ملافه ها و روبالش ها شسته بشه واسه همین دیروز همه را شستیم و الان خشک شدند اما من که بلد نیستم الان ملافه رو به لحاف بدوزم تکلیفم چیه؟؟؟

الان میام یکی یکی به همتون سر میزنم 

 

 

بعدا نوشت : اینم عکس کتلت برنج شکم پر به سفارش شقایق جون  عکس البته ببخشید دیگه تزیین نکردم از بقایای اونروز تو یخچال مونده بود همین یکی هم بود 

اگه دوست داشتید بگبد تا دستورشو براتون بذارم.غذای خوشمزه ایه من و همسری خیلی دوست داریم

تعطیلات

سلام سلام دوستای خوب و مهربونم تعطیلات خوش گذشت؟  

ما هم خوب و خوش بودیم اما بشنوید از این چند روز 

 سه شنبه شب خبردار شدم که یکی از خاله هام داره از همدان میاد منم پیش خودم گفت خوب فردا شب که بیاید اصفهان اول میره خونه اون یکی خالم بعد منم پنج شنبه دعوتش می کنم و کلی ذوق کردم که پنجشنبه هم همسری خونه هستش و کلی تو کارا کمکم می کنه واسه همین چهارشنبه صبح با خیال راحت تا  لنگ ظهر خوابیدم تازه ساعت ۱۰ بیدار شده بودم  و داشتم آسه آسه رختخوابو جمع می کردم که دیدم این یکی خالم زنگ زد(همین که جاریمه) گفتم خوب می بینم که مهمون داری امروز گفت نگین به دادم برس گفتم چی شده مگه گفت آخه امروز دو تا از دوستام هم دارن از همدان میان فقط امشب می خوان اینجا بمونن بعد نسرین (اون یکی خالم) اونم بیاد خونه ما اینا معذب میشن. 

گفتم خوب این که دیگه غصه نداره بگو خاله اینا بیان خونه ما امشبو بمونن بعد اونوقت فردا میان خونه شما.طفلک کلی تشکر کرد و قرار شد نیم ساعت دیگه هر دومون پایین باشیم که بریم واسه مهمونامون خرید کنیم 

تلفنو که گذاشتم تازه فهمیدم چقدر کار دارم که انجام بدم و ساعت دیگه ۱۱ بود   خلاصه حاضر شدیم و با ماشین خاله جون رفتیم خرید جاتون خالی دم بانک وایسادیم که پول بگیریم که یهو خالم گفت وایی سوییچ موند تو ماشین  البته تلاش کردیم که در باز کنیم ولی متاسفانه چون کلاسهای دزدی نرفته بودیم نتونستیم و این یعنی اینکه با اون همه کار هر دومون علاف شدیم و من باید منتظر می موندم تا خالم بره از خونه کلید یدک بیاره  

 می دونم حتما الان دارید میگید که خوب تو می رفتی خرید کنی تا خالت بیاد درسته 

خوب نمیشد چون تقریبا تمام آدم هایی که اون اطراف بودند می دونستند چه بلایی سر ماشین اومده و امکان داشت ما می رفتیم و می اومدیم می دیدیم جا تر است و بچه نیستواون وقت دیگه واویلا 

خلاصه جونم براتون بگه من همینطور که کنار ماشین لم داده بودم و شدید داشتم برنامه ریزی می کردم که تا رفتم خونه چه کنم حس کردم یه چیز نرم داره از بین پاهام رد میشه کافی بود یه نگاه کنم و یک جیغ بنفش وسط خیابون بکشمخوب معلومه دیگه یه گربه چاق و سیاه و زشت بود خلاصه یه مردی که از کنارم داشت رد می شد و با جیغ من یه سکته ناقص رد کرد گفت چی بود. 

منم با خنده گفتم : گربه بود 

آقاهه: 

خلاصه خالم اومد براش تعریف کردم و کلی خندیدیم و دقیقا حس کردیم مثل پت و مت شدیمGeminiدیگه تا خرید کردیم و رفتیم خونه ساعت شد ۱.تا رسیدم خونه سریع وسایل سر جاش گذاشتم وچند تا مرغ گذاشتم بیرون و دیگه کم کم آشپزی شروع کردم .غذاهایی که اماده کردم اینا بود : زرشک پلو با مرغ همراه با سوپ سبزیجات و کارامل (نگید حالا این به غیر از زرشک پلو هیچ چیز دیگه بلد نیست هر کی میاد خونش اینو درست می کنه ها Hello من این غذا برای مهمونی خیلی دوست دارمSmileyو خوب راحت تر هم هست  بگذریم حدود ساعت ۳ دیدم همسری اومد قربونش برم فهمیده بود مهمون دارم و کلی کار زودتر اومده بود که کمک کنه .خلاصه وظیفه خطیر تمیز کردن خونه  به عهده همسری گذاشته شد 

منم دیگه با خیال راحت سالاد و بقیه چیزها درست کردم و ظرفها رو اماده کردم. بعدشم رفتم یه دوش  گرفتم  لباسامو پوشیدم یه کم هم خوشمل کردم و مهمونا دیگه اومدن. و کلی دیگه خوش گذروندیم شب هم تا حدود ۱ داشتیم می گفتیم و می خندیدیم و فردا صبح هم رفتیم بازار گل اصفهان و من یه بامبو خریدم ناهار هم خونه اون یکی خالم بودیم بعدش رفتیم میدان اما یه کم قدم زدیم و شام هم رفتیم خونه عمم بعد از شام قهوه تلخ گذاشتند و همه داشتند نگاه می کردند و من جلو تلویزیون چرت زدم بعدشم رفتیم خونه و من جمعه صبح تلافی این همه خستگی درآوردم و با همسری تا ۱۲ ظهر خوابیدیم کلا تعطیلات خوبی بود و خوش گذشت