عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

اخرین پست سال 89




سلام سلام به همه دوستای گلی که تو این یک سال چرت و پرت های منو تحمل کردند 

 

خوب دیدم همه پست آخر سال گذاشتند گفتم منم بیام بذارم تا یه موقع جا نمونم تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

در مورد پست قبل یه چیزی که فهمیدم این بود که تقریبا همه تو آسانسور برنامه دارند و فهمیدم فقط خودمون نیستسم که فرهنگ استفاده از آسانسور نداریم  شوخی کردم به دل نگیرید  

 

خوب از اتفاقات این چند روز بگم  

برای چهارشنبه سوری که باغ یکی از دوستان رفتیم که تقریبا جوش شبیه پارتی بودشکلک های ِ هلن ولی خیلی خوش گذشت کلی با همسری رقصیدیم وای سر تانگو رقصیدنمون انقدر خندیدیم که دیگه تموم عضله های صورتم درد می کرد انقدر هم خل و چل بازی در آوردیمGun Touting و خندیدیم که یه نفر بهمون گفت شما دو تا با هم دوست هستید؟؟؟ همسری گفت نه  

گفت خواهر برادرید؟ همسری نه خیر ایشون همسرم هستند 

خانومه با تعجب : چه جالب خیلی شبیه هم هستید فکر نمی کردم زن و شوهر باشید , ولی فکر کنم منظورش این بود که چه زن و شوهر جلفی148fs572128 

خلاصه اینکه تا ساعت 1 اونجا بودیم و از روی آتیش هم کلی پریدیم و البته دیگه آخر شب که داشت سرد میشد من و همسری  بین دو تا آتیش هایی که درست می کردند رقصیدم جاتون هم خالی تموم لباسهامون بوی دود گرفت و تا رسیدیم خونه همشون رفت تو ماشین لباسشویی 

 

دیروز هم دیگه به سلامتی کل خونه تکونده شد و الان خیلی خوشحالم که خونه تمیزه بنده خدا همسری دیشب تموم زمین ها را پاک کرد و کلی کمک کرد منم به جاش آخر شب حسابی کمرشو براش مشت و مال دادم 

 جالب اینجاست مثلا یه اتاق تمیز می کرد درشو می بست می گفت دیگه حق نداری بری اینجا کثیف میشه    

خدا رحم کرد همسری هر روز خونه تمیز نمیکنه وگرنه باید می رفتیم تو چادر زندگی می کردیم  

آخر شبم من حمام شستم بعد همسری می خواست بره حمام گفتم نرو کثیف میشه Yatta

 

راستی از اون عروسک متحرک ها یه دونه حاجی فیروز گذاشتیم توی مجتمع پارک من خودمم هنوز ندیدم ولی امروز می خوام برم ببینمش پیشنهاد می کنم اگه کسی مسیرش اونطرف ها خورد بره ببینه بماند که چقدر برای پیدا کردن آهنگ حاجی فیروز به عبارت :"مشترک گرامی دسترسی ....." برخوردیم اخه من نمی دونم دیگه این آهنگ چرا باید ف*ی*ل*تر* بشه این که دیگه جز سنت هامون هستش خلاصه با بدبختی تمام و با استفاده از یک نرم افزار بسیار کاربردی  توانستیم این سد محکم ف*ی*ل*ت*ر را بشکنیم 

 

خوب بریم ببینیم سال 89 را چگونه گذراندیم 

عید خوبی را شروع نکردم چون تو عید که اومدیم اصفهان دعوای شدیدی با همسری داشتم تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدکه حتی به این که ممکنه بهم بزنیم هم داشتم فکر می کردم  

 

توی مرداد همزمان با نیمه شعبان عقد کردیم که اونم کم حاشیه نداشت 

 

و در نهایت در 25 شهریور عروسی کردیمhttp://ownnote.persiangig.com/SMile./97.gif که با توجه به اتفاقات حواشی نیومدن لباس عروس، حرف مفت زدن بعضی ها!!!!!! و کلی اتفاقات دیگه حسابی بهم خوش گذشت و الان جز بهترین خاطرات زندگیم شدند و واقعا هر موقع یادش می افتم خدا رو از ته دل شکر می کنم  

 

توی مهر ماه عسل رفتیم مشهد که من بار دوم و همسری بار اولش بود وایی که چقدر خوش گذشت و چقدر تو حرم امام رضا با همسری گریه کردیم که البته همسری چند هفته پیش هم برای کاری دوباره رفت مشهد منم همش بهش می گفتم خوش به سعادتت که دوباره طلبیده شدی 

 

و اینکه تو این سال خالم باردار شد که خبر فوق العاده خوشحال کننده ای بود 

 

مهمتر از همه این که تو این سال تونستم کلی دوستای خوب و مهربون پیدا کنم  

مثل فاطمه،شقایق،شاپرک،نیلوفر،دختر ماه، عطی، نگی، نگین،نونو . فرناز،ناز بانو، رعنا، غزل، نفس ُ ستاره و خیلی های دیگه که الان اسماشون یادم نمیاد 

 

راستی بچه ها خاله نونو تو کما هستش ازتون می خوام براشون دعا کنید تا سر سال تحویل کنار خونوادش باشه


امیدوارم همه سال خوبی را آغاز کنیم و به پایان برسونیم اونهایی که هنوز نرفتند سر خونه و زندگیشون تو ال 90 عروس بشن و بقیه اونهایی هم که رفتند سر خونه و زندگیشون یه نینی بیارن

سوتی جدید از نگین و همسری

سلام سلامشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن  Valentine mechanical

جمیعا خسته نباشید از خونه تکونی 

خوب اول بریم اخبار مهم به صورت تیتر وار اعلام کنیم 

۱- اون یکی ماهی آنجلمون هم مرد girl_cray.gifحالا دیگه فقط گوپی داریم  

۲- جنسیت بچه خالم معلوم شد .پسره خدا رو شکر که سالم هم هست 

۳- ماهی گوپی مون دوباره  حاملستبه همسری میگم این چه زندگیه بدبخت داره یا حاملست یا مشغول بچه زاییدنه 

 

و

خوب اما شاپرک جون منو به این بازی دعوت کرده (ببخشید شاپرک جون یکم دیر شد سرم به بچه داری گرم بود)  

سه تا از پیش افتاده ترین لذت های زندگی تون رو نام ببرید.

1- صبح ها که از خواب بلند میشم می بینم همسری یه جایی برام یادداشت گذاشته و بعضی وقت ها یه یادداشت گذاشته و روش نوشته بگرد دنبال بقیه یادداشت ها و من کل خونه رو باید بگردم تا یادداشتشو پیدا کنم

 

2- وقتی صبح ها به مامانم زنگ می زنم و می فهمم همشون سالم و سلامت و سرحال هستند خدا و شکر می کنم  

3- وقتی بعضی موقع ها حوصله شام درست کردن ندارم و همسری زنگ می زنه میگه اگه شام درست نکردیُ. هیچی درست نکن بریم بیرون یه چیزی بخوریم 

 

و اما چه کسانی رو به بازی دعوت می کنم: 

والا چون تو اکثر .بلاگها دیدم این بازی انجام دادند الان یادم نیست کی این بازی انجام نده پس هر کس که این بازی انجام نداده به دعوت من انجام بده 

بازی قشنگیه چون وقتی بهش فکر می کنی می بینی چقدر لذت های زیادی تو زندگی داریم و ازشون غافلیم


نگین ماما می شود

سلام سلام بر همگی خوبید انشالله دماغتون چاقه  

چه می کنید با خونه تکونی هااااا.شروع کردید؟؟؟تموم کردید 

والا یکی از دلایلی هم که بنده هفته ای یکبار می آم آپ می کنم همین خونه تکونی می باشد 

حالا نیست قبلا هر روز آپ بودم گفتم یکم نگران نشید 

خوب بریم سر اصل مطلب 

والا خدمتتون عرض شود که ماهی کوپی بالاخره فارق شدندو بنده کم و بیش نقش ماما را ایفا می کردم والا به خدا شوخی نمی کنم  

 

جریانم از این قرار بود که ما یه زایشگاه گرفته بودیم همون موقع که من این زایشگاه دیدم با عقل ناقصم به اون فروشنده گفتم آقا این شیارهای پایینش خیلی بازه و ممکنه بچه ماهی ها برن پایین داخل آکواریوم فروشنده یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت خانوم اون شیارها واسه اینه که آب هم بتونه داخل زایشگاه باشه نه شما نترسید بچه ماهی ها انقدر هم ریز نیستند که از اینا رد بشن نمی رن پایین منم دیگه چیزی نگفتم خلاصه این ماهی گوپی و همسر محترمشان را درون زایشگاه انداختیم و  من هر ساعت می رفتم چک می کردم ببینم چه خبرهچند روز پیش که از خواب بیدار شدم طبق عادت هر روز رفتم از بالا نگاه کردم دیدم شکم ماهیه کوچک شده و داخل زایشگاه خبری از بچه ماهی نیست اول کلی فحش دادم به دو تا ماهی بینوا که آخه چطور دلتون اومد بچتونو بخورید و .... بعد می خواستم با تور ماهی ها رو بندازم تو آکواریوم دیدم یه چیزهایی مثل کرم دارن تو آکواریوم ول می خورن واییییییییییییی خدا کلی بچه ماهی حدود 15شکلک های ِ هلن(من نمی دونم این چه زایشگاهی بود که به ما داده بود) خلاصه کلی ذوقیدم بعد نمی دونم چرا حس کردم اینا همینطوری که از این شیارها بیرون اومدند همون طوری هم ممکنه برن تو زایشگاه و خوراک والدین گراام شوند واسه همین یه ظرف پر آب کردم و دو تا ماهی گوپی ها را انداختم داخلش بعد رفتم تلفن برداشتم به همه از جمله همسری خبر دادم همسری که انگار بچه خودش به دنیا اومده همچین ذوقی کردشکلک های ِ هلنخلاصه داشتم رد می شدم دیدم واااااااااا دو سه تا بچه ماهی هم تو ظرف بوده هر چی فکر کردم خوب من که اینا رو انداختم این داخل بچه ماهی باهاشون نبود که کاشف به عمل آمد که هنوز روند زایمان ادامه دارند دیگه منم کار و زندگی را رها کردم و با یک لیوان وایساده بودم بالا سر ظرف تا بچه ها به دنیا می اومدن می گرفتمشون می نداختم تو آکواریوم که یهو دیدم ماهی گوپی پرید بیرون وایییی منم که عمرا دست به ماهی نمی زنم مونده بودم چکارش کنم دیگه سریع لیوان پرآب کردم و با یه تیکه کاغذ اون ماهی بینوا که هی پرت می شد با هزار بدبختی انداختم تو لیوان و بعد هم داخل ظرف خلاصه اینکه فکر کنم ماهی ها حدود 20 یا 25 تا باشن 

 حالا الان سه تا ماهی بزرگ ها داخل زایشگاه هستند و بچه ها داخل آکورایوممگه دستم به این فروشنده نرسه  

اما بشنوید از سوتی های من

چند وقت پیش می خواستیم بریم بیرون منم چون موهامو کوتاه کردم بیشتر شال هام از رو سرم سر می خورند واسه همین همیشه .وقتی می خوام برم بیرون یه کلیپس می زنم به پشت موهام  

اون روز کلی گشتم دنبال کلیپسم پیداش نمی کردم هر جا که فکرشو بکنید گشتم هی به همسری می گفتم

من: کلیپس منو تو برداشتی

همسری  با یک لبخندشیطنت آمیز : نه give_heart.gif

من: بفهمم دست توئه می افتم به جونت قلقلکت میدماااا هر چقدر هم سرفه کنی اهمیت نمی دمااااا(اخه تنبیه همسری قلقلکه تا قلقلکش می دم از خنده به سرفه می افته منم دیگه ولش می کنم)

 همسری با همون لبخند :باشه اگه دست من بود تو بیا قلقلکم بده  

نمی دونم چرا بهش شک داشتم همچنان که می گشتم می گفتم جون من اگه دست توئه بگو

همسری هم یه گوشه نشسته بود و می خندید و می گفت: به خدا دست من نیست شکلک های ِ هلن

من: خوب چرا می خندیشکلک های ِ هلن

 همسری: آخه قیافت خیلی بامزست

من: خوب تو هم بلند شو بیا بگرد

 همسری: من چه می دونم منظورت از کلیپس چیه

خلاصه دیگه بی خیال کلیپس شدم رفتم جلو آینه شالمو بپوشم که دیدم پشت سرم باد کرده واییی خدا کلیپسمو زده بودم به سرم و یادم نبود همسری هم واسه همین داشته می خندیده رفتم می گم نمی شد بگی این پشت سر منه

همسری داشت از خنده ضعف می کرده :ااااااااااااا منظورت از کلیپس این بود(خیلی روداری به خدا یعنی نمی دونستی منظورم از کلیپس چیه؟؟)

 

تازه برمی گرده می گه اگه می خوای به هیچ کس نگمYatta باید مهمونم کنی 20 لیتر بنزین 

 

بلاگ نوشت: قول داده بودم آدرس وبلاگ همسری بذارم تا کسانی که نتونستند برن نمایشگاه کاراشونو ببینند  

http://novin-sazeh.blogsky.com/ 

البته فعلا همین عروسک هاست خدا رو شکر حسابی نمایشگاه براشون داشته و گوش شیطون کر چند نفری سفارش دادند انشاالله اونا که آماده شد عکساشونو می ذارم 

  

گله نوشت : چند روزیه همسری چون حجم کاراش زیاد شده اولا همش بیرونه بعدشم وقتی میاد انقدر خسته هست که زیاد حال و حوصله منو نداره(البته بعضی وقت ها هم خودش می فهمه که داره بد حرف میزنه و معذرت خواهی می کنه) منم فعلا چیزی نمی گم بهش تا کاراش تموم بشه بعدش حسابی قلقلکش میدم حالا ببینید 

همسری برای کادوی سپندار مذگان بعد از دو هفته یک عدد شلواری و به دونه گوسفند(shuan the sheep) اون بچه که پستونک تو دهنشه برام خریده آخه من خیلی کارتونشو دوست دارم و هر شب می بینم و کلی می خندم بیشتر از همه هم از بچه خوشم میاد واسه همین رفته یه دونه عروسکشو برام گرفتهدست گلت درد نکنه همسری فعلا بی حوصله من 

 

فیلم نوشت : بعد از 6 ماه بالاخره فیلم عروسیمون درست شد و اونروز رفتم گرفتمش اما خدایی ارزش این همه صبر کردن داشت به نظرم خیلی عالی کار کرده طفلک همسری هنوز نرسیده نگاش کنه می گه دلم می خواد با خیال راحت نگاش کنم نه اینکه استرس اینو داشته باشم که کارام مونده