عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

این چند روز

سلام به همه دوست جونی هام

بازم شرمنده که دیر شد راستش چند وقتی گرفتار بودیم

با اومدن راستین کوچولو همون روز مامان بزرگم و خواهرم اومدن اصفهان 

و خوب این چند وقت من اکثر روزها مشغول غذا درست کردن بودم چون دو سه روز بعد از اینکه راستین اوردن خونه زردی گرفت و بردنش بیمارستان واسه همین من هر روز غذا می دستیدم و می فرستادم بیمارستان

از اوضاع احوال همسری بگم که هر روز دلش برای راستین تنگ میشه و میریم اونجا بهش سر میزنیم و کلی می شینه عاشقانه نگاش می کنه

حال خالم هم خدا رو شکر خوب شده 

راستی یه خبر بامزه 

قبل از به دنیا اومدن راستین با همسری داشتیم تو پارک رجایی قدم می زدیم و خیر سرمون از هوای آزاد لذت می بردیمخیلی هم عادی و معمولی بودیم یعنی از حرکات جلف خبری نبود یه آقاهه با قیافه فوق العاده کریه اومده به همسری میگه خانم چه نسبتی باهاتون داره

همسری: شما؟

آقاهه:ما از ا*م*ر*ب*ه*م*ع*ر*و*ف هستیم

همسری هم فوق العاده عصبانی برگشت گفت :خانوممه مشکلی هست؟؟؟؟

آقاهه: از کجا معلوم

همسری: ببین اقا من خودم مدرس دانشگاه هستم می دونم چطوری باید رفتار کنم

آقاهه که دید ضایع کرده دستشو آورد جلو که با همسری دست بده گفت: پس با هم همکار هستیم

همسری: همونطوری که دستش تو جیب شلوارش بود: فکر نمی کنم ما با هم همکار باشیم و دست منو کشید برد

و این شد که از پارک زدیم بیرون و رفتیم سوار ماشین شدیم به قول همسری میگه هر چی کمتر بیای بیرون اعصابت کمتر خورد میشه 

حالا من موندم یارو چقدر احمق بوده آخه معمولا هر کسی ما رو می بینه میگه خیلی شبیه هم هستید و حتی خیلی ها فکر می کنند خواهر و برادریم

حالا خوبه عادی داشتیم راه می رفتیم و از ماچ و بوسه خبری نبوده


و اما سوتی دیگه ای تو آسانسور:

چند وقت پیش رفته بودیم پاساژ کوثر و رفتیم داخل آسانسور که آهنگ سلطان قلب ها رو گذاشته بود و کسی هم داخل اسانسور نبود ما هم همینطوری شروع کردیم تانگو رقصیدن آخرش دیدیم نوشته: آسانسور مجهز به دوربین مدار بسته می باشد

بعد اومدیم بیرون نمی دونم من حس کردم اون آقاهه که تو اطلاعات نشسته بد داره نگاه می کنه یا واقعا داشت بد نگاه می کرد


خوب اینم از احوالات ما

فعلا تا بعد

بچه ها تو این شبها ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید من که شب نوزدهم همتونو دعا کردم التماس دعا


بعدا نوشت: تا اونجایی که تونستم نظرات تایید کردم حدود 10 تا دیگه مونده تایید نکردم تا فردا اونا رو هم تایید می کنم

عکس نی نی خاله

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نی نی خاله

سلام بچه ها 

نی نی خالم به دنیا اومد

ووووی از صبج بیمارستان بودم الانم اومدم شادم درست کنم

بازم سایت آپلود خرابه نمیشه عکس نی نی بارم ولی الهی شکر که سالم و خوشمله