عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

خواستگاری از نگین بانو2

سلام سلام

خوبید دوست جونی ها؟چه خبر؟

خوب می بینیم که حسابی کنجکاو شدید که بقیه ماجرا بدونید منم معطلش نمی کنم و زودی میریم سراغ بقیش

بله بعد همون سال یعنی سال خرداد 87 (یعنی دو ماه بعد) روز 7 من از خواب بلند شدم ولی هنوز تو رختخواب دراز کشیده بودم یادمه که اولین روز فرجه های امتحانام بود و منم داشتم تو ذهنم برنامه ریزی می کردم که چی بخونم 

مامانم هم اومده بود تو اتاق نشسته بود بالا سر من و اما مکالمه من و مامانم

مامانم : نگین عمه اینا دارن میان همدانشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

من: (واقعیت اینه که باام اون روزا تازه فتخشو عمل کرده بود و فکر کردم دارن میان واسه احوالپرسی بابام) کی می خوان بیان؟ فقط بهشون بگو بعد امتحانا بیان من خونه شلوغ باشه نمی تونم درس بخونم


چند دقیقه سکوت و حتما مامانم داشته فکر می کرده که خدا چقدر این بچه من پرته از ماجرا


مامان: دارن میان خواستگاری

من : 

مامان: شنیدی؟شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

من: از کی؟

مامان:(با حالت خنده) از ممول (همون همسترم) از تو دیگه

من: واسه کی؟

مامان : واییی واسه ......(اینجا اسم بابای همسری گفت) خوب معلومه دیگه واسه ...(همسری)


دوباره چند دقیقه سکوت 

واییی الان که یاد قیافه اون موقعم می افتم میمیرم از خنده

مامان: خوب جوابت چیه

من: حالا نمی دونم حالا که امتحان دارم

مامان: حالا دوستش داری

من: نمی دونم واقعا، فعلا که هیچ حسی بهش ندارم


و واقعا واقعیتو گفتم

 نگید این دختره چقدر گیج بود ولی واقعا شکه شده بودم اصلا مغزم کار نمی کرد فکر کن یکی که یه روزاهایی واقعا ازش خوشت می اومد حالا ازت خواستگاری کرده ولی فرقش اینه که تو یکسال تموم زحمت کشیدی تا اونو از ذهنت دور کنی و حالا که موفق شده بودی ازت خواستگاری کرده 


دیگه رفتم صبحانه خوردم  و بعدشم یعنی کتاب باز کردم که بخونم ولی اگه شما درس خوندید منم خوندم بعدشم خالم زنگ زد و کلی با اونم حرف زدم جالبه که همه خاله هام زنگ می زدند می گفتند حالا دوستش داری؟؟؟؟ و من واقعا نمی دونستم چی بگم بعد می گفتم نمی دونم می گفتند ما رو دیگه سیاه نکن  

دیگه تا شب فکر کنم یک کلمه هم نخوندم شب دراز کشیده بودم تو تختم و داشتم فکر می کردم که موبایلم زنگ خورد دیدم شماره همسریه باور کنید مونده بودم جواب بدم یا ریجکت کنم (انقدر که من مثبتم) آخرش جواب دادم قشنگ حرفاش یادمه

 گفت : فکز کنم دیگه تا حالا فهمیدی جریان از چه قراره 

من: آره صبح مامان بهم گفت

همسری: من گفتم واسه اجازه بزرگترا پیش قدم بشن ولی حالا خودم دوست دارم جوابتو بدونم

من: نمی دونم واقعا چی بگم، بهم مهلت بده یکم فکر کنم

همسری: تا کی؟

من: تا بعد از امتحاناتم

همسری: باشه خوب فکراتو بکن هر سوالی هم داشتی از خودم بپرس مطمئن باش در کمال صداقت جوابتو میدم 

من: باشه کاری نداری

همسری : چرا یه کار کوچولو

من: چی؟

همسری :دوست دارمشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

من: تمام بدنم گر گرفت شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشنیدن این حرف از زبون اون برام یکم عجیب بود

خداحافظی کردیم و گوشی گذاشتم 

ولی اگه اون شب جغد خوابید منم خوابیدم همش فکرهای مختلف یاد اون دوران خودم می افتادم که چقدر دوست داشتم این حرف از زبونش بشنوم

خلاصه دیگه هر روز تقربا یکساعت با هم حرف می زدیم تا فکر کنم 4 مرداد بود و روز زن که بهش جواب مثبت دادم 

راستی یه بار ازش پرسیدم که تو از کی به من علاقه مند شدی؟ 

گفت: من خیلی سال بود که تو نخ تو بودم مدام عکس العمل هاتو توی موقعیت های مختلف می سنجیدم و خیلی از حرفایی که میزدم باهات می خواستم نظر واقعیتو بدونم وقتی علی اینا با هم نامزد کردن من خیلی خوشحال شدم چون بهترین موقعیت بود که بهت نزدیکتر بشم و از همون موقع تصمیم جدیمو گرفتم ولی وقتی عید اومدم و اون حرفا رو زدی که یه نفر تو رو نامزد خودش معرفی کرده و ... اولا خیلی بهم برخورد  و لی یه تلنگری هم برام شد که ممکنه یه وقت دیر بشه واسه همین از روزی که برگشتم رو مخ مامان اینا کار می کردم تا اون روز بالاخره مامان زنگ زد خونتون و با مامیت صحبت کرد


بله اینم از جریان خواستگاری نگین بانو 

و حالا کمتر از 6 روز دیگه مونده تا اولین سالگرد ازدواجمون روز 25 شهریور 

یادش خیر پارسال این موقع ها چه حالی داشتم

خدا جونم شکرت واسه همه چیز شکرت


و این که وقتی خبر نامزدی ما به گوش همه رسید هیچ کس تعجب نکرد و همه انگار منتظر چنین خبری بودند فکر کنم تنها کسی که انقدر از جریان ما جا خورد خود من بودم


حالا هم می خوام حاضر شم  شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے برم بیرون ببینم برای اولین سالگرد ازدواجمون چه کار می تونم بکنم و چی بخرم






نظرات 86 + ارسال نظر
سهیلا 1390/06/21 ساعت 02:14 ب.ظ http://bsoheila.gigfa.com

سلام خانومی
خیلی خوشحالم که بالاخره تو این همه وبلاگ گردی یه همشهری یافتیدم منم اهل همدانم و در حال حاضر ساکن تهران.اگه دوست داشتی پسوردتو برای من هم ارسال کن امیدوارم که همیشه خوشبخت باشی.

منم از اینکه فهمیدم یه دوست همدانی به جمعمون اضافه شده خیلی خوشحال شدم

بانو 1390/06/21 ساعت 02:58 ب.ظ http://ruzhaye-abrishami.blogfa.com

چه هیجان انگیز نــــــــــــــاک بوووووووووووود... خیلی جالبو باحال بود نگین...
امیدوارم سالین ساااااااال با هم خوبو خوش باشید و همیشه از یادآوریه جریان خواستگاریت لبخند به لبت بیاد عزززززیییییییزم

بانو 1390/06/21 ساعت 03:00 ب.ظ http://ruzhaye-abrishami.blogfa.com

سالگرد ازدواجتون هم پیش پیش مبااااااااااارک...
همچنین قالبه جدیدت

atefeh 1390/06/21 ساعت 04:24 ب.ظ http://girloflove.blogfa.com

vay yadame
pasral lebas aroset
vay yadameeeeeeeeeeeeeeeeee
kh esteres dashtii:*
rasi aji axe arositam bezar edame ma ba hamun ramz bebinim:*
bo0o0s

bita 1390/06/21 ساعت 04:46 ب.ظ http://bita8201.blogfa.com

tabriiiiiiiiiiiiiik vase salgarde arositon

sara 1390/06/21 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.sara-1373.persianblog.ir

سلام نگین جون خوبی؟نوشته هاتو خوندم خیلی قشنگ بود ماشالله چه دختر خانم سنگینی بودیا
ایشالله که همیشه شاد و خوشبخت در کنار همسریت باشی

دختر بهار 1390/06/22 ساعت 10:00 ق.ظ http://ruze-asheghi.blogfa.com

من رمز ندارم

بانو 1390/06/22 ساعت 01:15 ب.ظ http://ruzhaye-abrishami.blogfa.com

کامنته من کو که دیروز گذاشتم؟

سلام
سالگرد ازدواجتون رو تبریک میگم
خیلی قشنگ می نویسین

نگار 1390/06/22 ساعت 03:50 ب.ظ

خوب دیگه جیغ خوشحالی بود
نه دیگه. وقتی برم قاطی مرغا به همسری خبر میدم که دیگه کار از کار گذشته باشه

[ بدون نام ] 1390/06/23 ساعت 12:59 ب.ظ

سیلام نیگینی.خو من که همیشه میخونمت و گاها نظر هم میذارم وختی وبلاگ ندارم خو رمزیاررو چیکا کنم.میخوام بخونم خو!!!

شما؟

سنا 1390/06/23 ساعت 05:45 ب.ظ http://k-eshgh.mihanblog.com/

سلام نگین جونم
خیلی باحال بود....
کیف کردم
وای نگین جون باورت میشه منم ۲۸ شهریور اولین سالگرد ازدواجمه...
تبریک میگم
انشاله هزارسال کنار هم خوشبخت باشید...

سنا 1390/06/23 ساعت 05:48 ب.ظ http://k-eshgh.mihanblog.com/

منم رمز میخوام

آرزو 1390/06/23 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام نگین جون من آرزو هستم آدرس وبلاگت رو از توی وبلاگ اطلس جون دیدم و وقتی اومدم تو وبلاگت چنان ذوقی کردم که از اولین پستت تل همین آخریش همرو خوندم جز اون رمزدارا که حالا اگر قابل دونستی بعدا رمز رو بفرست به نیلم که اونارم بخونم.اگر قابل بدونی دوست دارم باهات یه عالمه دوست بشم آخه من یه دوست صمیمی دارم که اونم الان ازدواجیده و شیرازه واسه همین تنهام تقریبا و دوست دارم مثل اطلس جون با شما و بقیه هم دوست بشم اگر دوست داشتی منو به بقیه هم معرفی کن.موفق و شاد باشی عزیزم.

عزیز دلم برای رمز ایمیلتو چک کن
خوشحالم که تو هم به جمع دوستای خوبم اضافه شدی عزیزم

bita 1390/06/23 ساعت 06:17 ب.ظ http://bita8201.blogfa.com

رمز پست بعدی رو میخوام

آرزو 1390/06/23 ساعت 07:27 ب.ظ

آخ راستی منو ببخش یادم رفت بگم سالگرد ازدواجتم مبارک عزیزم امیدوارم همیشه کتار همسریت شاد و خوشبخت باشین.نمیدونم به شما و اطلس جون خیلی احساس نزدیکی و دوستی خاصی دارم انگار سالهاست که میشناسمت یادش بخیر منم یه وبلاگی داشتم که به دلایلی که حالا مثل اطلس جون بعدا به شما هم می گم چون احساس اطمینان خاصی به تو و اطلس جون دارم.

قربون تو دوست خوبم برم عزیزم
مرسی که به یادم بودی

فرشته 1390/06/23 ساعت 11:50 ب.ظ

نگین جونی رمز ر و عوض کردی می زنم ارور می ده.

نه عزیزم عوض نشده همون آخریه که 4 تا عدده امتحان کن اگه نشد بگو تا دوباره برات بفرستم

فرشته 1390/06/24 ساعت 12:17 ق.ظ

راستی نگین جون نتایج دکترا اومد یادمه شوهرت بیرجند امتحان داده.اگر اومدید بیرجند در خدمتتون هستیم

سلام عزیز دلم مرسی از لطفت خانمی
ولی متاسفانه همسری قبول نشد

فرناز.خانه ما 1390/06/24 ساعت 03:03 ب.ظ

اخی ناری. چه عشقولانه
ایشالا سالهای سال در کنار هم خوش خرم زندگی کنین.

سلام نگین جون من اپما اگه وقت کردی بیا

سلام نگینی جونم خوبی؟ جیگرم رمزی که بهم دادی رو فراموش کردم میشه لطف کنی به بار دیگه بهم بدی؟ مووووووچ دوستت دارم

▒)(▒)_______███☼███____(▒)(▒)
(▒)(█)(▒)__ ███_☼██████
_(▒)(▒)___██____████████
_________██____███▒▒▄▒▒....
__________██____█▒▒▒▒▒▒...
___________██____ █▒▒▒♥___(▒)(▒)
____________██_____▒▒____(▒)(█)(▒)
_اپم_________ __██____▒▒______(▒(▒)
_____________██__▓▓▒▓_______█
________██__██ ▓▓▓▒▒▒▓____█
_(▒)(▒)___███_ ▓▓_▓▓▓▓▓___█
(▒)(█)(▒)______▓▓__▓▓▓▓▓___█
_(▒)(▒)_____ _▓▓__▓▓▓▓▓___█___█
___________ ▓▓___▓▓▓▓_▓___█_█
__________ ▓▓___▓▓▓▓__▓▓__█
_________ ▓▓___███☼█__▓▓__█
___♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥ __▓▓_█
___ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__▒▒▒
____ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒____█
______ ♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__█
________♥▒▒♥▒▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒♥
___________♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒
_______________▓▓_▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓_▓▓
(▒)(█)(▒)_______▓▓_▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓_▓▓
_______________▓▓_▓▓
__اپم_____________▓▓▓▓
_______________▓▓▓
______█████████
________██____██
______█☼█____██
______█_______██
______________█☼█

سمیرا 1390/06/26 ساعت 02:10 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

رمزت چی بود؟

نازی 1390/06/26 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام نگین خانوم
من از خواننده های خاموشت بودم. واسه اسم دکترت روشن شدم
اگه امکانش هست بهم رمز بده

عزیز دلم ببخشید دیر جوابتو دادم دکتر احمد متقی نزدیک دروازه شیرازه آدرس دقیقشو خواستی بگو تا بدم

سولماز 1390/06/26 ساعت 06:53 ب.ظ http://20124.blogfa.com

سلام نگین جون
ایشالله همیشه شاد باشی
رمز لطفا

آرزو 1390/06/26 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام نگین جونم خوبی خانومی؟آقا دیگه دارم کم کم به این شک میکنم که قدمم شور بوده ها آخه شماها کجایید چرا نمیاید؟می خوام زودتر با هم بدوستیم و آشنا بشیم از اطلس جون یاد بگیرین که هست.

سلام نگین جون من تازه با وبلاگت آشنا شدم این پست های مربوط به خواستگاریت رو خوندم خیلی قشنگ بود عزیزم بهت تبریک می گم امیدوارم سالیان سال در کنار هم زندگی شادی داشته باشید و همیشه سلامت باشید

nina 1390/06/27 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.storybride.blogfa.com

چه باحال .. ایشالا که خوشبخت باشین.. میشه منم رمز داشته باشم؟

پریا 1390/06/27 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام عسلم چی شد رمز من شیلین بانو؟رمز رو بهم دادی فراموش کردم لوطفا یه بار دیگه بهم رمزرو بده

آرزو 1390/06/27 ساعت 04:37 ب.ظ http://ar_gh24@yahoo.com

سلام نگین جون خوبی؟خانومی قابل ندونستی کامنتایی که واست گذاشتم و بخونی؟من خیلی مشتاقم که با هم دوستای خوبی بشیم همونطور که گفتم خیلی با شما و اطلس جونو نونو جون احساس نزدیکی می کنم اینو بی اغراق و از ته قلبم می گم عسیسم.

نه عزیزم این حرفا چیه ولی جدیدا خیلی کم می تونم بیام نت واسه همینه که دیر کامنت ها رو تایید می کنم

bita 1390/06/27 ساعت 06:12 ب.ظ http://bita8201.blogfa.com

سلام
منم عکس وقتی Baby بودی رو میخوام

فنچ بانو 1390/06/27 ساعت 07:03 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

آخییییییییییییییییی چه جالب... خیلی خوشم اومد... هردوتاتون منطق و عشق رو با هم داشتین... آفرین
سالگرد ازدواجتون مبارک باشه عزیزم:* ایشالله سال های سال زندگیتون پربرکت تر و بهتر و صمیمانه تر ادامه داشته باشه

آرزو 1390/06/27 ساعت 11:58 ب.ظ

خوش به حالت. منم خیلی دوست دارم ازدواج کنم. ولی نمی‎دونم چرا نمیشه. دیگه دارم میترشم. برام دعا کن.
و ایشالا که خیلی خیلی خوشبخت بشی.

عزیزم برای ازدواج عجله نکن هر موقع قسمت باشه پیش میاد اینو من واقعا بهش ایمان دارم

پریا 1390/06/31 ساعت 12:55 ب.ظ

پریا هستم...

سمیرا 1390/07/11 ساعت 10:29 ب.ظ

...وبلاگتونو میخوندم گه گاهی ...ببخشید نظر ندادم
این یکی باحال بود و دوس دارم نظر بدم ...
خوشحالم به اونی که دوستش داشتی رسیدی ...

مرسی خانمی که زحمت کشیدی و نظر دادی
خیلی خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد