عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

سورپرایز من و سفرنامه شیراز

سلام به همه دوست جونی های خودم شکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن

همگی خوب و خوش و سلامت هستیدبریم سر اصل مطلب که کلی حرف دارم یادتونه گفتم یه سورپرایز برای همسری دارمHippieتقریبا کسی نتونست حدس بزنه چیه و الان خودم میگم 

هفته پیش روز معلم بود و خوب همسری منم که استاده دیدم فرقی با معلم نداره پس تصمیم گرفتم یه جشن کوچیک براش بگیرم  خونه حسابی تمیز کردم بعد کیک درست کردم و برای شام هم شنیتسل مرغ (دستورشو تو وبلاگ آشپزی ) گذاشتمSmiley from millan.net بعدشم رفتم دوش گرفتم  و بعدشم خوشملانسی فرمودیم که همسری زنگ زد گفت داره میاد  منم کیک گذاشتم رو میز و چراغ هم رو خاموش کردم و کل خونه رو شمع روشن کردم  در که زد رفتم در باز کردم داشت حرف می زد یه دفعه ساکت شد و با تعجب خونه نگاه می کرد و بعد این شکلی شدو کلی بغلم کرد و بوسم کرد خوب اینم از سورپرایز من حالا بریم سر سفرنامه شیراز 

 

اولش همسری گفت که با هم میرم دانشگاه من میرم سر کلاسام تا ۱۱ و تو هم بشین تو اتاقم که بعد یه سره از اون جا راه بیفتیم که دیگه نخوام برگردم اصفهان تو رو ببرم منم قبول کردم و کلی ذوقیدم که میرم دانشگاه همسری می بینم   بعد شب که خوابید صبح بلند شد گفت نه نمی خواد بیای دانشگاه حدود ساعت ۱۱ راه بیفت به سمت شهرضا من اونجا سر فلکه شهررضا منتظرت می مونم که دیگه نخوام مسافت شهررضا تا اصفهان دوباره بیام بعد گفتم خوب چرا نیام دانشگاه گفت خوب اینطوری بهترهشکلک های ِ هلن بیای اونجا تا ۱۱ حوصلت سر میره

فکر کنم شب قبلش حتما خواب دیده رفتم دانشگاه و احیانا بنده یه سوتی چیزی دادم و آبروی همسری بردمو واسه همین منصرف شدشکلک های ِ هلن 

البته بی راه هم فکر نکرده بود حالا میگم چه سوتی دادم خلاصه همسری رفت و منم تصمیم گرفتم یه ناهار برای تو راهمون درست کنم که دیدم هیچی تو خونه نداریمآخه من وقتی قرار باشه برم مسافرت دیگه چیزی نمی خرم و این میشه که با قحطی مواجه میشم خلاصه شال و کلاه کردم و رفتیم سیب زمینی و سوسیس خریدم و ناهار درست کردم بعدم رفتم ترمینال که برم به سمت شهررضا وای تو تاکسی که نشسته بودم هی بوی این سیب زمینی و سوسی بلند می شد و من همشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن خلاصه رفتم و همسری دیدم و حرکت کردیم به سمت شیراز حال داشته باشید سوتی که دادم  

وقتی نگه داشتیم برای ناهار من ظرف غذا را که برداشتم دیدم ای دل غافل تمام روغن هاش ریخته تو پلاستیک و دیگه حتما خودتون تا آخر خط خوندید حالا فکر کنید این افتضاح می خواستم تو دانشگاه همسری در بیارم دیگه بعد از این دانشجوهاش دو زار روش حساب نمی کردندخلاصه سر راه رفتیم پاسارگاد و نقش رستم دیدیم و من خیلی لذت بردم راستش تو نقش رستم که بودیم اون سکوت و ابهت کوهها با صدای پرنده ها یه آرامش خاصی بهم می داد و خیلی اونجا رو دوست داشتم دیگه بعدشم رسیدیم خونه عمه همسری و  اما این چند روز که اونجا بودیم این جاها را دیدیم 

باغ ارم به همراه پسر عمه و دختر عمهsmile emoticon kolobok همسری که همسری و پسر عمش کلی شیطونی کردند که من دیگه کم مونده بود غش کنم از خنده بعدش رفتیم حافظیه که انقدر شلوغ بود فقط می شد آدم ببینی  شبش هم خونه عمش مهمونی بود که تقریبا کل خانواده همسری که در شیراز هستند اومده بودند اونجا

فرداش یعنی روز پنج شنبه صبح رفتیم بازار ناهار خونه یکی دیگه از عمه هاش بودیم و عصرشم دوباره با همون دختر عمه و پسر عمه و دو تا دیگه از دختر عمه هاش رفتیم مجتمع ستاره راستشمن بین این سه تا دختر عمه ای که همسری داری با یکیشون رابطم خیلی خوبه و کلی با هم می گفتیم و می خندیدم وای رفتیم اون شهر بازی که توی ستاره بود بقدری شلوغ کردیم و شیطنت که کم مونده بود بندازنمون بیرون سوار این هواپیما شدم که تصاویر سه بعدی نشون میده دیگه من از بس خندیدم و جیغ زدم بیرون که اومدیم از چشمام داشت اشک می اومد بعدشم رفتیم بولینگ بازی کردیم که آقا من هر چی می انداختم برای دل خوشیم یکیش هم به هدف نمی خورد که حتی یه دونه از اون (چی بهش میگن) بندازه امادقیقه آخر که دیگه داشت وقتمون تموم می شد یه دونه انداختم که همشونو ریخت دیگه کلا از خود بی خود شدم و پریدم بغل همسری و ولی حسابی اونجا بهم خوش گذشت  

دیگه جاهای دیگه ای که رفتیم ارگ کریم خان بود و بازار وکیل راستش این چند روز هی می خواستم با نونو قرار بذارم که نمی شد حالا خود نونو تو وبلاگش همه اتفاق ها رو کلی با مزه تعریف کرده من برای این که این پست خیلی طولانی نشه اونا رو تعریف نمی کنم و می ذارم اون روز آخر تعریف می کنم که بنده جقد حرص خوردم 

روز یکشنبه بود که فردا صبح می خواستیم راه بیفتیم به سمت اصفهان دیگه کلی با نونو اس ام اس بازی اون روز بعد از ظهر خونه یکی از عمه هاش بودیم و من مبایلم تو اتاق بود و اصلا نمی فهمیدم نونو طفلک هی داره زنگ میزنه و اس میده شکلک های ِ هلنراستشو بگو نونو چقد فحشم دادیشکلک های ِ هلنشکلک های ِ هلن دیگه آخر شب فهمیدم که اس دادم به نونو که یعنی فردا نمی تونی بیای؟؟؟؟که مطمئن بودم الان داره خواب پادشاه دومم می بینه دیگه ما هم رفتیم خونه و خوابیدم که صبح با صدای زنگ اس ام اس بیدار شدم که نونو بود که ساعت ۸:۳۰ اس داد که من دارم میرم بیرون تا ۱۲می تونم بیرون باشم اگه تا اون موقع خواستید برید بیرون خبرم کنید تا بیام و بنده به یکی از کارهای سخت دنیا که همانا بیدار کردن همسری از خواب ناز بود مشغول شدم و به هول و قوه الهی تونستم ساعت ۱۰ بیدارش کنم دیگه جونم براتون بگه که تا حاضر شدیم و راه افتادیم و هر دفعه یه چیزی پیش می اومد که نمی تونستیم راه بیفتیم و من حرص می خوردم ساعت حدود ۱۱:۳۰ موفق به دیدار نونو خانوم شدم شکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن  البته اول از تو ماشین زیارتش کردم و هی به همسری می گفتم نگه دار خودشه نگه دار دیگهHelloهمسری هم می گفت بابا جا پارک نیست بذار برم جلو خلاصه جلوتر نگه داشت و بنده سر از پا نمی شناختم که رفتم دیدمش و به قول نونو مثل این عاشقا به سمت هم حرکت کردیموای عزیزم چقدر حس خوبی داشتم که نمی تونم توصیفش کنمیه کوچولو حرف زدیم و در همون فرصت کم هم یه خورده غیبت کردیم و نونو خانوم زحمت کشیده بود یه ساک پر از هدیه که عبارت بود از یه بلوز خوشمل یه دونه مجسمه خیلی ناناز (عکساشونو می ذارم) و دو تا کتاب رمان و نانا خان هم از طرف خودش  کتاب ایران باستان به همسری من داددستت درد نکنه عزیزم شرمنده کردی دیگه با هر سختی بود خداحافظی کردیم و تا نشستم تو ماشین همسری گفت خوب می گفتی وایسه برسونیمش بنده خدا از صبح معطل ما شده دیگه منم نذاشتم حرف همسری تموم بشه زنگ زدم به نونو که همون جا وایسا که اومدیمYahدوباره ذوقیدم که می تونم چند دقیقه دیگه ببنمش دیگه سوار ماشین شد و تا کوچشون کلی گفتیم و خندیدیم و دوباره مجبور به خداحافظی شدیم.بعد از رفتنش حس خیلی خیلی خوبی داشتم و خنده رو لبم بود و به همسری گفتم اگه می رفتیم و نمی دیدمش حسابی دلم می سوخت و خوشی های شیراز بهم نمی چسبید دیگه همسری هم گفت هر موقع اومدیم شیراز بیا ببینشدیگه بعدشم رفتیم تخت جمشید که اونجا هم کلی لذت بردم و پیش به سوی اصفهان

 

تابلو نوشت: از شیراز یه تابلو خریدم برای خونه اولش که کلی به همسری هی گفتم بالا بزن پایین بزن بیارش اینو نه اونجا نه اونورتر دیگه قشنگ کفریش کردم بعد که تابلو زدیم حس کردم زیاد به خونم نمیاد(البته خود تابلو خیلی قشنگه ها ولی رنگش به صورتی نمیاد) ولی جرات نداشتم بگم چون ترسیدم اون تابلو برداره و عکس منو به همراه یه ربان مشکی بزنه جای تابلو 

 

گوپی نوشت : دوباره ۹ تا بچه دیگه دنیا آورد 

سزارین نوشت : یکی از بچه ها از صبح گیر کرده بود به بدن گوپی مادر و بیرون نمی اومد ساعت ۶ که همسری اومد بهش گفتم و اونم دست به کار شد و عمل سزارین انجام داد  بعدشم کلی ذوق کرد به هر کس زنگ می زد می گفت امروز عمل سزارین انجام دادم و مادر و بچه هر دو سالم هستند فکر کنم بره شغلشو عوض کنه 

 

پارتی نوشت : نمردیم و در طول عمر با برکتمون یه پارتی دعوت شدیم امشب تولد پسر عمومه و می خواد پارتی بگیره بریم ببینیم هی پارتی پارتی می کنند چیه 

مهمون نوشت : فردا برای ناهار مهمون دارم انشالله این دفعه هم به خیر و خوشی تموم شه 

امتحان نوشت : ۱ ماه دیگه امتحانه و من اصلا لای کتابها را باز نکردم  

نونو نوشت : نونو جون ببخشید اگه یکم نامرتب بودم به خدا از صبح انقد حرص خورده بودم که اصلا حال و حوصله بزک دوزک نداشتم

 

عکس ها : بلوزی که نونو جون داده ***

مجسمه ای که نونو جون داده   ***

تابلویی که حس می کنم به خونه نمیاد   ۱    ۲

نظرات 69 + ارسال نظر
negin 1390/02/26 ساعت 08:51 ب.ظ

نگین جون مال کدوم وبلاگی آخه من دو سه تا نگین می شناسم

[ بدون نام ] 1390/02/26 ساعت 09:08 ب.ظ

احساستو درک میکنم واسه سوسیسا
منم یه بار اینجوری شدم
مبارک باشه کادوا و خریدات عزیزم
مجسمه خیلی ناز بود

مرسی دوست ناشناسم
قربونت برم عزیزم چشمات نازه

سلام
انشالا که همیشه خوش باشی و همیشه در سفر باشی
راستش من زیاد آن نمیشم اینترنت ندارم تو خوابگاه و امتحانا هم شروع شدن
ولی به یادت هستم

قربونت گلم منم به یادتم

سلام عزیزم خوبی عروسکم؟
رسیدن بخیر جناب اقای همسری خوب هستن
عزیزم منم بی معرفت شدم تو هم همینطور سری نمیزنی گلم
راستی چه سفر باحالی داشتین
راستی نونو دوست وبلاگیت بوده
نگین جون یعنی اگه بیای بوشهر بیام ببینمت قبول میکنی منم شاید تابستون برم همدان یه دوستی اونجا داریم شاید اشنا دراومدیم
خلاصه هر موقع اومدی بوشهر خوشحال میشم به منم سری بزنی بوس بوس
راستی کادوهات هم قشنگ بودن مبارکت باشه

سلام عزیز دلم
به خدا منم خیلی گرفتارم
حتما عزیزم انشالله مزاحمت میشممنم دوست دارم هانی جونمو ببینم

راستی اینی که مث همیشه یادش رفته اسم و آدرس بذاره من بودم

یعنی من کشته و مرده اون حواس جمعت هستم

نفس 1390/02/27 ساعت 07:49 ب.ظ http://www.nafas206.blogfa.com

سلام نگین جون
یه مدت نبودم یعنی سرم خیلی شلوغه
کلی درس رو سرم هوار شده
خوشحالم که بهت خوش گذشته
امیدوارم همیشه شاد باشی
کادوهاتم مبارک باشه
دست نونو هم درد نکنه

قربونت برم عزیز جون خوش به حالت حداقل درس می خونی

بانو 1390/02/28 ساعت 09:03 ق.ظ http://banoooomir.blogfa.com

همیشه به سفر
به به اون شیراز
تابلو خیلی قشنگ بود گاهی وقتا تضاد رنگ لازمه گلم

تربچه 1390/02/28 ساعت 05:08 ب.ظ http://torobcham.blogfa.com

سلام نگینی
تولد همسری مبارک
به به حسابی خوش گذشته شیراز با نونو جون
کادوهام مبارکت باشه خانوم
مثل خودم سوتی میدی من از این کارها زیاد میکنم

سلام تربچه جونم
عزیزمی حسابی خوش گذشته
دنیا بدون سوتی معنا نداره

من اومــــــــــــــــــــــدم

خوش اومدی

رها 1390/02/28 ساعت 10:30 ب.ظ http://raha27.blogsky.com

سلام پس سفر خوش گذشته خانومی...
چه خوب که داری دوستا مجازی رو میبینی خوبه ها! تهران اومدی به ما هم سر بزن که خوشحال میشم از دیدنت....
دست نونو جان درد نکنه بابت کادوها تابلوتم خوشمله بد به دلت راه نده....
راستی همسری که نمیدونه وبلاگ داری گفتی نونو کیه؟!!

حتما عزیزم انشالله میام می بینمتون
گفتم نونو جز بچه های وبلاگ آشپزیهآخه از وبلاگ آشپزیمون خبر داشت

فرزانه 1390/02/29 ساعت 12:43 ق.ظ

گلم تابلو بسیار زیبا بود .

مرسی عزیزم چشمات زیبا می بینه

فرفره 1390/02/29 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام عزیزم خوشحالم که خوش گذشته بهت راستی تابلویی که خریدی خیلی قشنگه و تابلوی معروفی هست و اگه ا شتباه نکنم اسمش کلای پیانو هستش:) و به نظرم به خونه ت میاد چون اگه قرار باشه کل خونه با هم هارمونی داشته باشه زود دل آدمو میزنه گاهی تضاد خوبه عزیزم

حدی ؟نمی دونستم تابلوی معروفی هستشمرسی عزیزم که گفتی بهم
راست میگی اینم تظریه واسه خودش

[ بدون نام ] 1390/02/29 ساعت 06:18 ب.ظ

همیشه به گردش عزیزم.
ایشالا که سفر خوش گذشته باشه.
منم دلم پارتی خواست یهو.
در مورد تابلو فکر کنم برای اون دیوار یک کم کوچیکه. اون دیوار احتیاج به یک تابلوی بزرگ داره عزیزم. البته این نظر شخصیه منه.

قربون برم مرسی عزیزم فقط شما

ملیکا 1390/02/29 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.tarahino.blogfa.com

سلام عزیزم

مهمانیت به خوبی برگزار شد؟
پارتی خوش گذشت؟

همیشه به شادی مهمانی باشی

همه به خوبی برگزار شد

لیلی 1390/02/30 ساعت 02:56 ب.ظ http://21041389.blogfa.com

وبلاگ جدیدم.بااسم مهتاب.جان تو قصد آزارملتو ندارم.خواهرای علی مجبورم می کنن.
این نظرورو خصوصی کن لطفا.
خیلی ناراحتم چهارشنبه ندیدمت.
رمزمم ۲۲۰

سودا 1390/02/31 ساعت 10:18 ق.ظ

کجایییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینجام

سمیرا 1390/02/31 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام نگینی خوبی،اولین باره که برات مینویسم
خوشکلم یه جورایی ما مثل همیم من شیرازیم ولی نامزدم اصفهانیه منم رشته کامپیوترم
خانمی باورت میشه ما 4ساله نامزدی هستیم ولی انشاالله شهریور عروسیمونه
ن

سلام عزیزم
وای چه جالب پس تقریبا مثل همدیگه هستیم
انشالله گلم عروسیت به خوبی و خوشی تموم میشه
وایی چقدر طولانی ما دو سال بودیم برام خیلی گذشت
انشالله گلم عروسیت به شادی برگزار بشه
خوشحال میشم بازم بیای بلاگم

. 1390/03/02 ساعت 08:33 ب.ظ

اینجا یکی گفته بود اسمش سورملیناس
خواستم ببینم احتمالا اسمشو از وبلاگ سوملینا زند کش نرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه چرا اسم کش میزین زشته به خدا
اهههههههههههههه
حالا اسم دیدی سری باید بگی اسمم اینه؟

والا عزیزم من بی تقصیرم شاید هم واقعا اسمش همینه
ادم که نمی تونه همینطور تهمت بزنه به مردم

سارا 1391/02/12 ساعت 03:43 ق.ظ

سلام نگین جون من تازه وب تو پیدا کردم از این به بعد حتما بهت سر میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد