عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

نا خوشی ها و خوشی ها

سلام دوست جونی ها 

خوبید خوشید؟سلامتید 

خوب از احوالات این چند روز بگم  

نمی دونم چرا وقتی یه روز از ته دل می خندی و شادی روز بعدش هر چی غصه و ناراحتیه میاد سراغت  

چند وقت پیش با همسری رفتیم بیرون وای که چقدر اون روز خندیدیم  داشتیم میرفتیم بستنی بخوریم اولش همسری سوئیچ ماشینو پیدا نمی کرد و سوئیچ یدک برداشت بعد رفتیم بستنیمونو خوردیم و کلی گفتم و خندیدیم و اومدیم تو ماشین نشستیم که یه دفعه همسری گفت واییییییییییییی 

گفتم چی شد؟؟؟  

گفت : قفل کلاچ زدم ولی کلیدش با همون سوئیچ اصلیه هست 

هیچی دیگه خانومی که شما باشید ماشین همونجا قفل کردیم و با تاکسی اومدیم خونه تا سوئیچ پیدا کنیم و دوباره تو راه کلی چرت و پرت گفتیم مثلا نزدیک خونه شدیم جلوی مجتمع یه زمین خاک هست که فکر کنم قراره بعدا بسازنش همسری گفت بیا از اینجا میان بر بزنیم داشتیم می رفتیم که گفت:من همیشه ازاینجا رد مشم هیچ خری مثل من از اینجا رد نمیشه که من زدم زیر خنده گفت چیه گفتم آخه منم وقتی میرم خرید برای اینکه زودتر برسم از اینجا میام دیگه دوتاییمون خندیم خلاصه اون روز کلی گفتیم و خندیدیم  

اما.........کور بشه شیطون که چشم نداره خوشی آدم ها را ببینه  

فرداش یه موضوعی پیش اومد که از دست مادر همسری ناراحت شدم.شب که همسری اومد براش گفتم و خلاصه باعث شد که بحثمون بشهو شب دیگه با ناراحتی خوابیدم  البته با هم قهر نبودیم و آخرش هم هر دومون معذرت خواهی کردیم اما خوب همه می دونند که معمولا بعد از یه جرو بحث دیگه اعصاب واسه آدم نمی مونه

صبح بلند شدم سرم خیلی درد می کرد و باید حاضر می شدم برم دانشگاه  

که خواهرم زنگ زد اونم به خاطر حرفی که پشت سرش زده بودند داشت گریه می کرد دیگه اونو دلداری دادم و رفتم دانشگاه تو مینی بوس بودم(آخه دانشگاه تو خود اصفهان نیست)وا یه چه جیغ جیغو هم بود الکی هی جیغ می زد حالا منم اعصاب خورد سر درد داشتم می ترکیدم خلاصه تو ماشین بودم که یکی از دوستام زنگ زده بود می گفت آره فلانی کلی حرف پشت سرت زده و گفته نگین اینو گفته اونو گفته و ... منم حالا تو اون وضعیت همینو کم داشتم زنگ زدم به دختره می گم چرا برای اینکه خودتو بی گناه جلوه بدی اسم منو می بری که همدان نیستم و نمی تونم بیام از خودم دفاع کنم اونم در کمال پررویی گفت نه تو اینو گفتی اونو گفتی  

 دیگه اصلا حوصلشو نداشتم جوابشو بدم گوشی قطع کردم وایی خدا دیگه داشتم منفجر می شدم حالا فکر کنید با اون اعصاب خراب بلند شی بری سر کلاس ریاضی مهندسی که آدم همینطوریش وقتی سرحاله هیچی نمی فهمه  

و البته همون روز بود که از طریق رعنا جون فهمیدم خاله نونو متاسفانه فوت کرد(نونو جونم از همین جا بهت تسلیت میگم و امیدوارم غم آخرت باشه منو تو غم خودتون شریک بدونید) وایی خدا دلم می خواست داد بزنم این همه مشکل تو یه روز 

خلاصه عصر که اومدم خونه همسری زودتر از من رسیده بود و گفت یه کار داره باید بره خیابون نظر و گفت تو هم میای؟؟!!منم با اینکه داشتم از خستگی می مردم و اون جنگ اعصاب ها هم بیشتر خستم کرده بود برای اینکه فکر نکنه از جریان دیشب هنوز کینه به دل دارم باهاش رفتم  بعدشم رفتیم برای این گوپی نر یه زن پیدا کنیم که آکواریومی هم گفت فعلا همه ماده هاش تموم شده چند روز دیگه میرسه 

بیچاره الان نزدیک ۲ هفته هست که گوپی زن نداره دیگه اینکه دیروز کاملا حالم به حالت عادی برگشت و خوب بودم خلاصه اینکه ببخشید اگه تو این پست ناراحتتون کردم بالاخره زندگی هم خوشی داره هم نا خوشی اما نمی دونم چرا همه ناخوشیها یه دفعه اومد سرم و منم کم طاقت 

خوب حالا برای اینکه آخر پست یه کم شاد بشید چند تا از اون ایمیل های باحال می ذارم  

 

قیمت نوشت :راستی قبل از اون قیمت اون قوری با وارمرش هم شد ۱۵۰۰۰ تومان 

ترشی نوشت : چند روزی عجیب هوس ترشی کردم و منی که قبلا خیلی کم ترشی می خورم الان دیگه سر ناهار و شام شیشه ترشی با جاش میام می ذارم کنارم و می خورم همسری هم دوباره گیر داده نکنه حامله ای  البته اینم بگم که حواسم به معدم هم هست که کم بخورم

 

+18

اگر خدایی نکرده اتفاقی برای شما افتاده و می خواهید از طریق ایمیلتان پیغامی را برای کسی بفرستید.
به خاطر آنکه گیرنده هرچه سریع تر اون میل را چک کند حتماٌ در قسمت موضوع
+18 را نوشته
 تا خارج از نوبت به میلی که فرستاده اید رسیدگی شود. 

 

 

شیطون ها چند تاتون قبل از اینکه پست اصلی بخونید اومدید اینو خوندید 

 

 

 ثروتمندتر از بیل گیتس !!!! ...

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروت مند تر هم هست؟
در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی هست؟ در جواب گفت
من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت
طراحی ماکروسافت تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم،سالها پیش در فرودگاهی در
نیویورک بودم قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد از تیتر یک
روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد
ندارم
و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه
پر توجه من دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت گفتم
آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت،سه ماه بعد بر حسب
تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم چشمم به یه مجله خورد دست کردم
تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا
خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد
اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم
گفت به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر
مبنای چه احساسی اینا رو میگه
گفت زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران
گذشته رو بکنم
اکیبی رو تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و در فلان فرودگاه کی روزنامه
میفروخت یک ماه و نیم مطالعه کردندمتوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمانه که الان
دربان یک سالن تئاتره خلاصه دعوتش کردن اداره
بیل گیتس ازش پرسید من میشناسی گفت بله جناب عالی آقای بیلگیتس معروف که دنیا
میشناسدتون سال های پس زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه
همچین صحنه ای از تو دیدم گفت که طبیعی این حس و حال خودم بود
بیل گیتس گفت میدونی چه کارت دارم گفت که میخوام جبران کنم اون محبتی که به من
کردی
گفت که به چه صورت؟
بیل گیتس گفت هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی
بیل گیتس گفت هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام
گفت آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
گفتم یعنی چی نمیتونم یا نمیخوام؟
گفت نه تواناییش رو داری اما نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه
اصلا جبران نمیکنه با این نمیتونی آروم بشی لطف تو ام که از سر ما زیاده
بیلگیتس میگه همواره احساس میکنم ثروت مند تر از من کسی نیست جز این جوان 32
ساله مسلمان سیاه پوستد 

نظرات 69 + ارسال نظر

اوه چه خبره اینجا یه هفته فکرکنم نبودما فکر خودت نیستی غکر چشا ما باش نگینچه تند آپ کردی . وبمو حذفیدم اونجا لینکت کردم اومدم هم خبر بدم هم اینکه بگم خوشحال میشم منم به جمعه دوستات بپذیری

بابا من به چه سازه شماها برقصم آپ می کنم میگید چرا آپ می کنی نمی کنم میگی تنبل شدی

nazi 1390/02/03 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام نگین خانوم.. برای همه پیش می یاد عزیزم مخصوصا" تو یه روز... واسه من که پیش اومده خدا رو شکر گذشت

آره عزیزم خدا رو شکر هم مال تو هم مال من بخیر گذشت

پانته آ 1390/02/03 ساعت 10:47 ب.ظ http://yehamsardaram.blogsky.com

نگین جان همه دست به دست هم دادن که تو حامله باشی بیا و یه اقدامی بکن ...
البته یادمه گفته بودی امادگی ندارین
ناراحتی هم همیشه هست... خوبیش اینه که زود تموم میشه

دقیقا فعلا آمادگیشو ندارم
انشالله که همه ناراحتی ها زودی تموم بشه

ناراحت نباش این اتفاقا واسه همه می افته
شاد باش
بوس بوسی

آره عزیزم
دلم تنگ شده بود برات

سودا 1390/02/04 ساعت 11:02 ق.ظ

کوشی پس؟
میای یه ساک ساک میزنی باز رفت...

گرفتارم خواهر

بانو 1390/02/04 ساعت 11:06 ق.ظ http://harire-khyal.blogfa.com

سلام..کجایی بابا..یه سر نمیزنی دختر؟قهر کنم باهات..اه اه..نگو این خاله زنک بازی خانومها رو..اعصابت و نخورد..همون خوشیا رو بچسب..اخی چه تفاهمی...بیچاره تل خاک:دی

عزیزم گمت کرده بودمنه تو رو خدا گلم قهر نکن

شیر کوچولو 1390/02/04 ساعت 12:08 ب.ظ

ای جانم. همیشه همین طوره نگین جان. متاسفانه وقتی اتفاقات می افته پشت سر هم ادامه پیدا میکنند. حالا خدا رو شکر که تموم شد.

خدا رو شکر

ستاره و نیاز 1390/02/04 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام.خوبی جیگرت بشم.وای تو هم مثل من همه ی بدی های یهو سرت میاد

شاپرک 1390/02/04 ساعت 12:54 ب.ظ http://shaparac.blogfa.com

نه خوشی پایداره و نه غم، موقعی که ناراحتی و مشکل داری یادت باشه که میگذره و خیلی زود دوباره شادی جاش رو میگیره.

سمیرا 1390/02/04 ساعت 02:32 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خدا کنه توی زندگی همه فقط لبخند و شادی باشه غم هم اگه هست باعث تلخ شدن زندگی و سرد شدن رابطه ها نشه

کاملا قبول دارم حرفتو

کرگدن عاشق 1390/02/05 ساعت 10:02 ق.ظ http://www.fonex.blogsky.com

نونو
با این که نمیشناسمت
ولی تسلیت میگم
امیدوارم غم آخرت باشه
نمیدونم
همین جوری دلم خواست بهش تسلیت بگم
آخه من خودم خیلی خالمو دوست دارم

عزیز دلمی
خدا خالتو برات همیشه نگه داره

المیرا 1390/02/05 ساعت 10:15 ق.ظ http://limonaz.blogfa.com

همیشه برایه هممون از این روزایه بد هستش.بیخیالش.ایمیلاهم خیلی جالب بود.

قربونت عزیزم

سلام نگین جونم خوبی؟
عزیزم دقیقا منم به این موضوع اعتقاد دارم هر وقت خودم هم با همسری شادم و میخندم بالاخره یه جوری همون خنده واسم زهره مار میشه نمیدونم چرا واقعا این غم حسوده دوست داره همشه خودش باشه
در مورد مامان همسری یه چیزی رو به عنوان یه خواهر بزرگتر بهت میگم هر وقت مامان همسری حرفی بهت زد و ناراحت شدی سعی نکن که اون با شوهرت در میون بذاری چون اولا اون خسته خسته از سر کارش میاد خونه و انوقت تا با اون حرف سعی میکنی اعصابشو بهم بریزی عزیزم نا سلامتی اون مامانشه و تو هم همسرش باید جانب کدومتون بگیره پس این باعث میشه بحث بینتون شکل بگیره سعی کن همیشه این ناراحتی رو بین خودت و مامان همسری حل و فصلش کنی تا یه کینه بزرگ تبدیل نشه بخدا خیلی بهتره اینطوری همیشه باهاش دوست میمونی نه به عنوان یه عروس موفق باشی عزیزم بوس بوس

عزیز دلم از راهنماییت هات ممنونم
حتما سعی می کنم دفعه بعد به این نکات توجه کنم

خانومی 1390/02/05 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.kh4n0mi.blogfa.com

خو نگین جنبه داشه باش حالا من یه چی گفتم که چرا هی تند تند آپ میکنی تو چرا گوش میدی آخهزودی آپ کن دیگهفردا از یونی میام اینجا آپیده شده تحویل بگیرما

اطاعت امر بانو

☆ گلی ☆ 1390/02/05 ساعت 09:34 ب.ظ http://goli-khanoom.blogfa.com

چه جالب!! منم درست همینطوری ام! یعنی دو روز با شوشو خوبم .. دو روز بعدش ناراحتی و ... عجیبه :| ..
امیدوارم همیشه شاد باشین با هم عزیزم :)

منم امیدوارم شما هم از اون روزهای ناخوشی نداشته باشید

نانا 1390/02/05 ساعت 09:55 ب.ظ

نگین جونی خوش بگذره دخملی
مامانیت رو کلی ببوس
راستی دوستت دالماااا

قربونت برم مرسی خانومی

ستاره 1390/02/05 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.shab-barone.blogfa.com/

بعد از خنده حسابی حالتو گرفتنا
نکنه حامله ای نمی خوای لو بدی ببین ما پشت کامی هم می تونیم حامله ها رو تشخیص بدیم ها

خوب شما که می تونی تشخیص بدی بگو ببینم حاملم یا نه

هی روزگار

aseman 1390/02/09 ساعت 06:23 ب.ظ

سلام چقدر وبلاگ شما وخرزنه بهم شبیه.
خوب آدم خلاقیت از خودش نشون بده

ببخشید می تونم بپرسم کجای وبلاگامون بهم شبیه
فکر کنم شما برنامه next persian star خیلی دوست داشتی که انقدر از خلاقیت خوشت اومده
در ضمن تا کور شود هر آنکه نتواند دید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد