عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

راهنمایی

 سلام دوستای خوبم. راستش یه مقدار عذاب وجدان دارم می خوام اگه میشه بی تعارف بهم بگید کار اشتباه کردم یا نه 

 

راستش من قرار بود سرویس خواب و مبلمانمو برم از شهر همسری بگیرم. اما سری آخر که برای خرید عروسی رفته بودیم تو شهر همسری یه چند جا هم رفتیم مبل و سرویس خواب دیدیم و هر جا می رفتیم مادری هم به بهانه اینکه می خواد  مبل خودشو عوض کنه باهامون می اومد و خوب مثلا چیز هایی که من و همسری می پسندیدیم می زد تو ذوقمونو قیافه ما هم دقیقا همینطور می شد بگذریم. منم با خودم گفتم اینجا من نمی تونم چیزهایی که خودم دوست دارم بگیرم. 

امروز شنیدم یه جایی تو شهر خودمون تازه افتتاح شده.بدون اینکه به همسری بگم با مامان جونی خودم و خالم رفتیم اونجا. و خیلی چیزهایی شیکی داشت طوری که مونده بودم کودمو انتخاب کنم و با کلی تصمیم عوض کردن آخرش یه دست مبل و یه سرویس خواب گرفتم که خیلی خوجمله  خلاصه اومدم بیرون و به همسری زنگ زدم  بعد از سلام و احوال پرسی: 

من: راستی یه خبر خوب 

همسری: جونم عزیزم بگو 

من: امروز سرویس خواب و مبلمونو گرفتم 

همسری: (با کمی مکث که معلوم بود جا خورده ) جدی؟؟!! چه یهویی 

*****آخه من به همسری نگفته بودم که دیگه از اونجا نمی گیرم با خودم گفتم اگه اونجا چیزی پیدا نکردم نهایتا از شهر همسری می گیرم 

من: اره دیگه همینطوری رفتم اونجا دیدم قشنگه گرفتم 

همسری: مبارکت باشه فقط عکس هاشو بفرست 

من: عکس نگرفتم آخه فروشنده نذاشت عکس بگیرم( راستش من اصلا نپرسیدم که میشه عکس بگیرم یا نه  اصلا نمی خواستم عکس بگیره چون می رفت به مادری نشونشون می داد.اونم می زد تو ذوقش و دلزدش می کرد 

همسری: باشه عزیزم.مبارک باشه 

 

راستش حس کردم ناراحت شده و انتظار داشته اونم می اومد و نظر می داد 

 

واسه همین یه ساعت دیگه بهش زنگ زدم ببینم ناراحته یا نه اما هیچی نفهمیدم چون هم خوب حرف می زد هم بعضی حا مثل همیشه نبود  و اونموقع هنوز خونه نرفته بود 

 یک ساعت پیش همسری زنگ زد  دوباره بعد از سلام و احوال پرسی 

همسری: امروز خیلی خوشحالی 

من: آره آخه خیلی خوجمل شدند.خیلی دوستشون دارم 

 و همسری شروع کرد از رنگ و شکل و تمام جزئیات  منم بعد از اینکه سعی کردم براش شبیه سازی کنم گفتم اگه می خواستم بذارم هفته بعد تا تو بیای ممکن بود تموم شه(اینو بهش نگفتم ولی اگه می موند واسه هفته دیگه باید 500 هزار تومن هم بیشتر می دادم چون الان تخفیف افتتاحیه خورده بود **البته اینو به همسری نگفتم**) حالا هفته دیگه اومدی خواستی میریم نشونت می دم  

 

راستش من کشف کردم که رفته به مادری گفته و اونم بعد از اینکه کلی حرف زده گفته حالا زنگ بزن ببین چه شکلیه چون بعد از اینکه من جزئیاتشو گفتم همسری خداحافظی کرد 

 

حالا دوستای گلم بگید من اشتباه کردم که بدون اینکه بهش بگم رفتم اونا رو خریدم.بابا مگه جهیزیه رو دختر نمی ده .مگه حتما باید داماد و خصوصا خانوادشم باشند. خواهشا بی رودروایسی نظراتتونو بگید هر چی باشه قبول می کنم 

 

البته می دونید همسری هیچی نگفت و حتی گفت از مامان و بابات هم تشکر کن خیلی زحمت کشیدند و این حرفا اما من حس می کنم دلخور شد

نظرات 47 + ارسال نظر
پرستو 1389/04/28 ساعت 12:45 ق.ظ http://ommtaha.mihanblog.com

سلام خانمی مبارکت باشه عزیزم.هم اشتباه کردی هم خوب کاری کردی.کاره خوبی کردی چون جهیزیه رو عروس میده چه معنی داره مادرشوهر بیاد از قیمته همه وسائل سر دربیاره.دوم کاره خوبی نکردی چون اگر قرار بود با همسری بری باید بهش میگفتی الان اون فکر میکنه که نظرش برات مهم نبوده.ولی حل شدنیه میتونی بهش بگی عزیزم نظره تو برام خیلی مهمه ولی اینجا چون تازه افتتاح شده بود با خودم گفتم شاید چیزای قشنگترو رو بورس تری داشته باشه، خلاصه یه جوری بهش بفهمون که اونم نظرش مهمه.دفعه بعدم اگر قرار شد باهم چیزی بخرید یه جوری بازبونه خوش بهش بگو که اون بیاد شهره شما تا مامانه خودت در مورده چیزا نظر بده بگو مامانم آرزو داره جهیزیه دخترشو انتخاب کنه، یا یه سری از این حرفا که هم دله اون نشکنه هم دله مادرشوهرت.چون هر چی باشه مامانه همسریته همونطور که مامانه تو برات زحمت کشیده مامانه همسری هم برای اون زحمت کشیده و قراره یه مدت طولانی مامانه تو هم بشه پس سعی کن زیاد کاراشو به دل نگیری فقط با زبونه خوش از دخالتهاش جلوگیری کن.

بابت راهنماییت خیلی خیلی ممنونم ازت عزیزم

مهرداد 1389/04/28 ساعت 12:46 ق.ظ

اگه ناراحت نمیشی باید بگم که آره.... نارحت شده... اینجور که نوشتید مشخص بود که ناراحت شده...
ولی ایرادی نداره.... خانوم خونه هستید و نظر شما حرف اوله....
مبارک باشه

مرسی مهرداد جان

بیدل 1389/04/28 ساعت 12:48 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

خب دیگه مسلما دلخور میشه ولی اگه اونطور که تو گفتی مامان همسریت هی تو ذوقتون میزد پس کار درستو انجام دادی. بعد میتونی از دلش در بیاری.
یه سر به منم بزن.

حتما در اولین فرصت بهت سر می زنم

کپل 1389/04/28 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.manokopol.blogfa.com

به نظر من کارت هیچ ارادی نداره اما بد نبود میگفتی‌ که هم خوشگل بود هم ارزون تر بود که همسرت هم بدونه چرا هرچند این اصلا مشکلی‌ نداره به نظر من خانمی،ما فعلا معهمون داریم عزیزم برای همین نمیرسم آاپ کنیم عزیز دلم

تداعی 1389/04/28 ساعت 09:21 ق.ظ http://khaterate6057.blogfa.com

عزیزم شاید اشتباه نکرده باشی ولی کاش جور دیگه ای بهش می گفتی مثلا: عزیزم با مامانم اومدیم بیرون مبل دیدیم خیلی خوشگله به نظرت بخرم شاید تا هفته دیگه تو بیایی تموم بشه نظرت چیه؟
شاید اینجوری می گفتی دلخور نمی شد هر چند که اقایون زیاد براشون مهم نیست مگه اینکه اطرافیانشون بهش خط بدند.
در ضمن یه موقع هایی هم بهش بگو که همه چی رو به خانوادش نگه مثلا نمی گفت رفتی مبلتو خریدی خودش میومد پیش شما و بعد می گفت با هم رفتین خریدید بهش یاد بده که همه چی رو نذاره کف دست خانوادش

خانومی 1389/04/28 ساعت 09:22 ق.ظ http://yaddashthaye-ma.blogfa.com

بنظر من کارت درست بود...آخه آقایی منم یه شهر دیگه زندگی میکنه طبیعتا؛ خیلی چیزارو مجبورم تنهایی و با سلیقه خودم بخرم چون اون نمیتونه همش مرخصی بگیره بیاد پیشم

جوجوک 1389/04/28 ساعت 10:34 ق.ظ http://arteen.mihanblog.com

سلام عزیزم
مبارک مبل هایت باشد
سلامتی کار بزنیش
نمی شه گفت کار خوبی کردی یا بد؟
چون جهیزیه را پدر عروس می دهد و هر چی هم که دوست داشته باشد می دهد. بقیه هم باید تشکر کنند. ناراضی اند دست در جیب مبارک کنند و ی ک دست مطابق میل خودشان بخرند و به تو هدیه بدهند.
ولی اگه از اول قرار بود با شوشو بروی و با هم بخرید باید در جریانش می ذاشتی
ولی معلومه مادرشوهرت خیلی حساسه رویت. درسته؟؟
خوشبخت باشی عزیزم

اره عزیزم.می دونی چون دختر برادرش هم هستم واسه همین تقریبا به خودش حق می ده تو هر مسئله ای منو حرص بده اما کم کم دارم سعی می کنم اصلا به حرفاش اهمیت ندم

نیلوفر 1389/04/28 ساعت 10:52 ق.ظ http://890304.blogfa.com

اشتباه که نمیشه گفت
ولی تو یجورایی باید همسری رو تو جریان میذاشتی
خوب خونه خودتونه پس نظر تو بیشتر شرطه نا خانواده اش ...
گفتم خانواده اشاااااااا خودش مهمه هااااااااااا

فاطمه 1389/04/28 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.zendegi-man-to.blogfa.com

سلام فدات شم خوبی؟نه عزیزم به نظر من کار بدی نکردی...چون جهیزیه رو خانواده ی دختر با انتخاب خودش میده....خب توام به همسرت بگو که اون چند جایی که باهم رفتیم سلیقه ات دستم اومده بود و می دونستم توام از این مبلمان و سرویس خوشت میاد...زیر همه چی رو زیر زره بین نذار...اونم اگه ناراحت بود حتما بهت می گفت پس نبوده که نگفته...جهیزیه سلیقه ی دختر و خانواده اشه..در ضمن چون شما شهرتونم فرق داره نمیشه که دم به دقیقه برید و برگردید واسه هر وسیله ای..فکر خودت رو مشغول نکن و به عروسیت فک کن....منم آپم

اول از همه بگم که قالبت خیلی نازه... بعدشم که مشخص شدن عقدتو پیش پیش تبریک می گم...
سوم اینکه نه به نظرم کار بدی نکردی...زیادی بهشون رو نده...

اول: مرسی گلم چشمات قشنگ می بینه
دوم: بازم مرسی
سوم

چی بگم. هم حق داشتی هم نداشتی. کاش دلیل حرکتت رو به همسرجان میگفتی.
آخی ایشا... نیمه شعبان عقد می کنید.

مرسی عزیزم منم عروسیتونو تبریک می گم
انشالله سال های سال در کنار هم خوشبخت باشید

نیلوفر 1389/04/28 ساعت 11:22 ق.ظ http://Nilo0ofar.mihanblog.com

خیلی مبارکت باشه ایشالا به شادی استفاده کنی عزیزم.
ببخشید من جسارت میکنما اما مادر همسریتون خیلی فوضول تشریف دارن! به اوشون چه ربطی داره که مبل یا وسایل دیگه تون چه شکلیه! شما قرار زندگی کنید! در مورد سوالی هم که کردی خب بد نبود با همسری هم همفکری میکردی اما بازم اجباری که نبوده جهیزیه به عهده خانواده دختره و خودشون با توجه به جیب و سلیقه شون باید وسیله بخرن!
من و همسریم تقریباْ ۸۰٪ جهیزیه ام رو باهم خریدیم! چون مامانم خسته میشد و بابامم وقتشو نداشت! نه به دلیله اینکه همسری حتماْ باید نظر بده! من نظرشو میپرسیدم اما در نهایت تصمیم با خودم بود!!! :ی

نیلوفر 1389/04/28 ساعت 11:23 ق.ظ http://Nilo0ofar.mihanblog.com

راستی من لینکیدمت خانومی. شما به جمع دوستانم پیوستید. :*

خانومی 1389/04/28 ساعت 12:09 ب.ظ http://yaddashthaye-ma.blogfa.com

نگین جون آپم و شدیدا غصه دار بیا پیشم

بیدل 1389/04/28 ساعت 12:41 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

سلام دوباره. من شما رو لینک کردم. و چشم هر وقت آپ کردم خبرتون میکنم.

اهل زمین 1389/04/28 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.bnahayat66.blogfa.com

سلام نگین جون به نظر من جهیزیه رو عروس با سلیقه خونواده خودش میخره ولی میشه برای احترام با همسر برای خرید رفت . ولی بااین شرایط تو ذوق زنی به نظرم کارت درست بوده .

نیلوفر:) 1389/04/28 ساعت 01:51 ب.ظ http://890304.blogfa.com

خواهش میکنم دوست گلم
پس تو هم مثل من از دوست برات رسیده عزیزم
درستش همینه ، سعی کن تو مثل اونا نشی ......
راستی ، لینک کنم ؟ D:

نگی 1389/04/28 ساعت 02:47 ب.ظ http://www.dotabarayeham.blogfa.com

همسرت که خیلی خوب برخورد کرده... هرچند جهیزیه رو دختر میگیره دلیلی هم نداره با خانواده همسر هماهنگ کنه... میشه مشورت کرد و نظر پرسید اما در نهایت تو باید انتخاب کنی دیگه... البته به نظر من

مرسی عزیز دلم

خاتون 1389/04/28 ساعت 03:18 ب.ظ http://manomirza.blogfa.com/


سلام نگین جان

ممنونم بهم سر زدی گلم [گل]

لوس بانو 1389/04/28 ساعت 04:00 ب.ظ http://senseoflove.blogfa.com

به نظر من کار بدی نکردی..وسایل زندگی شما دو نفره..معنی نداره که یه چیزی بخرین به سلیقه دیگران..مهم اینه که تو الان از داشتنشون خوشحالی:) فقط بهتر بود به صورت کاملا فرمالیته همسری رو در جریان میذاشتی..یعنی بیخبر این کارو نمیکردیو یه بله الکی ازش میگرفتی:)

مریم 1389/04/28 ساعت 06:54 ب.ظ

اصلا ناراحت نباش چه لزومی داره اونا در مورد جهاز تو نظر بدن؟....

مرسی مریم جون بعضی از این خونواده های ایرانی که می شناسی

مدی 1389/04/28 ساعت 08:41 ب.ظ http://madikhanoom.blogfa.com

من اولین بار میام وبت
بانمکه وبت
نه عزیزم اشتباه نکردی
مبارکت باشه

خب می دونی عزیزم! به نظر من دلش می خواسته اونم نظر بده!
خب هر چی باشه قراره با هم ازشون استفاده کنین!
این خریدا یه بار اتفاق میفته! حتما دلش می خواسته با هم انجامشون بدین!
ولی باز هم به نظر من خیلی خودت رو ناراحت نکن! :)
ایشالا که با خوشحالی ازشون استفاده کنین!

مرسی عزیز دلم

خانم 1389/04/29 ساعت 12:50 ق.ظ http://zemestoone86.persianblog.ir/

سلام عزیزم
مبارکت باشه انشاا.. که همیشه توو خوشی باشی:):*
می دونی من فکر می کنم اگه از اول با همسری نرفته بودی بیرون اونم این انتظار براش پیش نمیومد که بخواد نظرش مهم باشه..
یعنی اشتباهت اینجا بود که یا از اول باید خودت می رفتی یا حالا که بهش نشون دادی که نظر اونم مهمه، صبر می کردی تا بیاد..یا قبلش می گفتی که جریان چیه و تخفیف داره و این حرفا..
اگه راستش رو بگی راحت تری عزیزم:*

راست میگی اصلا فکرم به اینجا نرسیده بود می دونی بعدا می خوام جریان تخفیفو بهش بگم اما الان اگه بگم زودی مامانش از زیر زبونش می کشه که چقدر شده و .. اونم می گه آره انقدر و چون افتتاحیه بود انقدرم تخفیف گرفتند باید اول این گزارش دادناشو ترکش بدم.راستش طفلکی خودش تقصیری نداره.خیلی سادست و چون به این چیزا(قیمت) خودش اهمیت نمی ده فکر می کنه بقیه هم همینطورن

سلام بر عروس کوچولو
من فکر می کنم از اول اشتباه کردی که پای اونارو کشیدی به مسئله جهاز چون هیچ ربطی به خونواده همسرت نداره
جهاز متلق به عروس و خونواده عروس هم تصمیم می گیرن

sim sim 1389/04/29 ساعت 11:23 ق.ظ http://my-privacyden.persianblog.ir/

نه اشکالی نداره .اونموقع تا آخر متوقع میشن هرچی میخری نظرشونو بپرسین.
مخصوصا که فهمیدی برایه گزارش به مادرشوهرت میخواد.
دفعه هایه بعد هم همین کارو انجام بده اما قبلش یه جوری به همسرت قبلش بگو بعد کم کم دیگه نگو.این قبل از ازدواجه ها

سلام

به نظرم ناراحت نشده، خوب اگه شده بود می گفت یا تو از حرف زدنش می تونستی تشخیص بدی

بعدشم تو نمی خواستی از شهرشون بگیری چون مادر شوهرت میومد و نظر می داد: واه واه

بعضی وقتا البته به نظرم باید زن خود رای باشه و البته خودخواه

به منم سر بزن. خوشحال می شم عروس خانومم

الیور و جنی 1389/04/29 ساعت 02:11 ب.ظ

اما خوب اگه قبل از این که بخری، یا در مغازه بودی، بهش زنگ می زدی که من سرویس مورد نظر و دلخواهمو پیدا کردم و این جا می خرم خوب تر بود

نه تو، تو فکر می رفتی که اون ناراحت شده یا نه، نه اون دلگیر

البته چون گفته بودی الان تخفیف ویژه بوده، با بهانه می تونستی غیرمستقیم بهش منظورتو برسونی

ایشاالله که خوش بخت بشی

مرسی عزیز دلم بابت راهنماییت

ستاره و نیاز 1389/04/29 ساعت 02:29 ب.ظ http://we1522.blogfa.com

سلام.خوبی؟
نمی دونم.اما فکر نکنم کارت اشتباه باشه آخه هر چی باشه این تو رو قبول داره و سلیقه ی تو هم براش محترمه.راستی چند سالته؟
بهم سر بزن

الیور و جنی 1389/04/29 ساعت 03:17 ب.ظ

دوس جونی منم لینکت کردم

از این به بعد تند تند بهت سر می زنم

بوس تا بعد

الیور و جنی 1389/04/29 ساعت 03:18 ب.ظ

وای وای یادم رفت بگم

خوش به حالت شما عقد می کنید، نیمه شعبان

خیلی خوبه، پیشاپیش تبریک می گم

راستی می شه یکم از خودت برام بگید، دو سال شما دوست بودید، دوست خانوادگی بودید یعنی یا غریبه

مرسی عزیزم.انشالله قسمت شما.جواب سوالاتتو هم برات تو قسمت نظراتت گذاشتم

ستاره و نیاز 1389/04/29 ساعت 04:02 ب.ظ http://we1522.blogfa.com

مرسی سریری
لینکت کنم؟

عارف 1389/04/29 ساعت 05:05 ب.ظ http://arefoto.blogfa.com

سلام ... مبارک باشه .

چرا فکر میکنی که ناراحت شده ... اون که با تو خوب حرف زده ... سریع قضاوت نکن ...

فاریا 1389/04/29 ساعت 05:16 ب.ظ http://faria008.blogfa.com

اول اینکه پیش پیش عروسی مبارکه
-----------------
مادر شوهرا بعضی یاشون همین طورن
----------------------------------
خوب نه اصلا اشتباه نکردی . جهیزیه عروس هر طوری که باشه و هر چیزی که باشه نباید خانواده داماد توش دخالت کنن . میفهمی که .................
----------------
شما مگه از کدوم شهر ها هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مدی 1389/04/29 ساعت 05:33 ب.ظ http://madikhanoom.blogfa.com

نگین جون با اجازت لینک کردم که گمت نکنم

خواهش می کنم عزیزم صاحب اختیاری

ستاره 1389/04/29 ساعت 10:22 ب.ظ http://roman1370.blogfa.com

سلام.مرسی لینکم کردی
لینکت می کنم.
راستی چند سالته؟
آپم.

الیور و جنی 1389/04/29 ساعت 10:35 ب.ظ

ممنون که برام از خودتون گفتی

دوسی جونی حالا من از تو بزرگترم یا تو از من!؟؟ آیا!؟؟؟

من 67ی هستم تو چی!؟

الیور و جنی 1389/04/29 ساعت 11:42 ب.ظ

پس من کوچ کولو هستم

آپ نم خوای بکنی؟ آیا!؟

چرا همین زودی ها آپ می کنم گلم

خانومی(یادداشتهای ما) 1389/04/30 ساعت 08:52 ق.ظ

جیگرم مرسی که میای پیشمو بهم دلداری میدی...دستت درد نکنه چقد خوبه که دوست خوبی مثه تو دارم

این حرفا چیه خانومی.دوست واسه همچین روزهایی خوبه دیگه

سلام نگین جان. به نظر من ناراحت شده.مردا تو اینکه نظرشونو بپرسی راجع به چیزایی که تو زندگی مشترکه حساسن .اگه اول بهش میگفتی خیلی بهتر بود. اونجوری انتخابم که میکردی و خریدتو میکردی ناراحت نمیشد.ولی توام حق داری.خوب دوست داشتی چیزی رو انتخاب کنی که دوسشون داشته باشی.وسایل زندگیتن. معلومه که باید دوسشون داشته باشی.ولی عیب نداره.همسرت انتخابتو ببینه و یکم باهاش حرف بزنی و نازشو بکشی ناراحتیش رفع میشه.فقط نذار تو دلش بمونه ناراحتیش. شاد باشی همیشه دوست گلم.

الیور و جنی 1389/04/30 ساعت 10:53 ق.ظ

دوسی می شه عکس سرویس جدیدتو بزاری ببینم؟؟؟آیا!؟

نیلوفر :) 1389/04/30 ساعت 11:55 ق.ظ http://890304.blogfa.com

چطوری نگین ؟؟؟؟؟؟ سوء تفاهمات برطرف شد ؟؟؟؟؟؟؟
چیزی تا روز موعود نمونده هااااااااااااا

عسل 1389/04/30 ساعت 01:30 ب.ظ http://ghasedak26.persianblog.ir

سلام به نظرم اصلا اشتباه نکردی مهم همسریته که مردا معذرت میخوام زود خررررررررررررررررر میشن با چند تا جمله فدایت شوم اگه یه خورده دلخور هم باشه از دلش درمیاد

ستاره 1389/04/30 ساعت 01:52 ب.ظ

قربونت برم.من فکر کردم العان یه ۱۷ یا ۱۸ سالته.
این کوچولو خوب گمراه می کنه ها.الانم زیادی پیر نیستی دورت بگردم.آپم با ادامه ی رمانم

ستاره 1389/04/30 ساعت 02:38 ب.ظ http://we1522.blogfa.com

سلام.خوبی؟
هر دو وبم آپه تشریف میاری؟

سلام عروس خانوم. اولا ممنونم که به کلبه من اومدی. بعدشم:
به نظر من اصلا جهیزیه رسم بیخودیه .آخه یعنی چی آدم هم دختر مثله دسته گلشو بده هم وسایله زندگیشو هم اینکه وقتی بچشون به دنیا اومد وسایله اون فسقلی رو هم بده. آخه یععععععععععععععنی چی؟
در مورد کاری که کردی به نظر یه جورایی گربه دم حجله کشته شد. اجازه دخالت ندادی. حساب کار اومد دستشون که نمی تونن دخالت کنن. یعنی چی که تو خید جهیزیه خانواده داماد باشن.
اصلا ناراحت نباش عزیزم. کارت خیلی هم درست بوده.
موفق باشی و خوشبخت.
بازم به من سر بزن...

دلارام 1391/03/25 ساعت 11:40 ب.ظ http://www.tala123.blogfa.com

!!!!!!!!!حتی نظرها هم خصوصی کردیییی...ای بابا!!باشه این تصمیمته.اما همیشه میخوندمت اما خاموش خیلی ضد حال بود.مرسی.بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد