عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

الان خوبم

 سلام دوستای گل و نازم 

از همدردیتون در مورد قبض موبایل خیلی خیلی ممنونم در مورد درس هام هم هنوز همون 15 صفحه هستش خوب چه کار کنم نمی رسم 

در مورد دیروز راستش همسری دوباره سر ظهر زنگ زد و من بازم نتونستم جلو خودمو بگیرم و باز ناراحتش کردم ولی بعدش فورا اس ام اس دادم که عزیزم امروز اگر حرفی میزنم به دل نگیر خیلی کلافم.اگرم امروز ناراحتت کردم معذرت می خوام  قربونش برم فوری زنگ زد طفلکم می گفت اگر از دست من ناراحتی بگو. خلاصه بهش اطمینان دادم که از دست اون ناراحت نیستم  

بعد از ظهرم حاضر شدم رفتم تولد که خیلی خوش گذشت بهم و از اون حال در اومدم 

امروزم با مامانم تمام وسایلی که خریده بودیم توی این دو سال ریختیم بیرون ببینیم چی کم و کسر داریم و کم کم دیگه توی کارتن بذاریمشون.هفته دیگه می خوام جهیزیمو ببرم وایی این هفته کلی کار دارم.که باید انجام بدم عصر هم با مامانم رفتیم بیرون گلدون و گل و پرده برای اتاق خواب گرفتیم بعدا که خونمو چیدم از همشون عکس می ندازم ببینیدclapping.gif 

راستی امروز هم مدارک میرسه(مدارکی که همسری فرستاده) فردا هم باید برم پیش خانوم X خلاصه اگر خوبی و بدی چیزی دیدید حلال کنید می ترسم اخر من و خانوم X اینطوری بشیم 

 یه چیز دیگه می خوام هدیه هایی که همسری برام آورده رو بذارم اینجا احتمالا امشب یا فردا. 

راستش می دونید من بیشتر این وبلاگو به این قصد درست کردم که اگر چند سال دیگه اومدم نگاش کردم یاده خاطرات این دوران و کلا خاطرات زندگیم بیفتم واسه همین می خوام تقریبا این آرشییو کامل باشه پس پست بعدی میشه کادوهای همسری

نظرات 52 + ارسال نظر
عارف 1389/05/24 ساعت 05:34 ب.ظ http://arefoto.blogfa.com

سلام ... [لبخند]

نمازو روزه هاتون قبول ... مطلب جدید نوشتم ... [گل]

به نظر تو من الان چه جوری باید مطلبت رو بخونم ... خب رمزو بده دیگه ...

فرستادم

رها 1389/06/04 ساعت 03:21 ق.ظ http://raha27.blogsky.com

وای منم دلم خاست زودتر به این مراحل برسیم! واقعا دوران سختیه دورانه عقد!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد