عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

!!!

سلام سلام دوست جونی های گل و مهربونم

خوب کی ژله بر و باد درست کرد؟ چطور بود به نظرتون طعمش؟

می کشمتون اگه کسی درست نکرده باشه برای اینکه من کلی عذاب وجدان داشتم که چرا انقدر دیر اوردم دستورشو گذاشتم


خوب بگذریم این روزها که هوا کمی سرد شده بنده مدام در حال ویبره هستم آخه همسری من شدیدا گرماییه و بنده شدیدا سرمایی واسه همین پکیج فقط شبا روشن می کنیم وووی وقتی هم روشن می کنیم تا خونه هوا بگیره بنده میرم بغل همسری و گرمم می کنه 

البته فکر کنم این بهونشه که می گه گرمش میشه دیر پکیج روشن کنیم واسه اینه که بنده هی برم بغلش(آیکون یک نگین از خود راضی)

 راستی چند روز پیش یه خبری شنیدم که یکم برام عجیب بود اینکه نزدیک های خونه ما چند تا خونه و چند واحد از یک مجتمع مسکونی دزد زده ؟خوب میدونم تا اینجاش که عجیب نیست نکته عجیبش اینه که فکر می کنید چه ساعتی؟؟؟؟ 12 شب؟؟ 2 نصفه شب؟؟؟ 4 صبح؟؟؟ نه جونم 6 بعد از ظهر یعنی در  اوج شلوغی والا به خدا چه جرات هایی پیدا کردند این دزدها 

خوب می دونم کسی بخواد دزدی کنه یه مدت خونه رو زیر نظر می گیره اما خوب هر آن ممکنه تو اون لحظه یکی سر برسه .

تازه حالا خونه ها هیچی؟مگه اون مجتمع ها نگهبان نداشته؟؟؟یا مثلا نترسیدن یکی از همسایه ها ببینه؟ صاحب خونه ها هم وقتی رفتند شکایت پلیس گفته یه اکیپ هستند فعلا دارن تو این ناحیه دزدی می کنند هنوزم پیداشون نکردند و ساعت هایی هم که دزدی می کنند ساعت های شلوغی روز هست 

پناه بر خدا

خوب البته بگم که من خیالم راحته اگر خدایی نکرده یکی بیاد خونه ما دزدی هیچی گیرش نمیاد واسه اینکه ما تمام پول و طلا هامونو گذاشتیم صندوق امانات و احتمالا آقا دزده با یه دماغ سوخته مواجه میشه


راستی یه چیز دیگه بگم که واسه من و خالم جالبه

خالم تو خونشون یه مجسمه فرشته داره که قهوه ای رنگه و خوب معمولا برای یه بچه دو سه ماه جذابیتی نباید داشته باشه چون بچه ها معمولا از چیزهایی رنگارنگ خوششون میاد

اما بیاین ببینید این راستین واسه این مجسمه چکار می کنه 

وقتی تو بغلمونو می گردونیمش خوب با کنجکاوی همه چیز نگاه می کنه ولی وقتی میرسیم به این مجسمه همچین خودشو هول میده طرف مجسمه. مثلا دیروز تو بغلم بود بردمش نزدیک اون مجسمه وای نمی دونید چطوری دست و پا میزد براش و خودشو خم می کرد طرفش، تازه بلند بلند می خندید و باهاش حرف هم میزد(وای الان که یادم می افته دلم براش غش میره) خلاصه اینکه چی تو اون فرشته می بینه برای ما سواله


خوب حالا میریم سراغ سوتی

چند وقت پیش با همسری همینطور تو خیابونا می گشتیم و همسری برای هر دومون شربت آلوئه ورا گرفت خلاصه حدود ساعت 1 بود که برگشتیم خونه من اومدم شیشه ها رو تو سطل بازیافت بندازم که اصلا توشو نگاه نکردم که تقریبا خالیه خلاصه از کله سرم پرتش کردم و مثل اینکه شیشه ها خودن به یه شیشه دیگه و یه صدای شکستن اومد مثل اینکه مثلا شیشه یه جا شکست  وای دیدم چراغ نگهبانمون روشن شد گفتیم الانه که بیا غر و غر که چقدر شما دو تا بی فرهنگ هستید خلاصه منم از اونجایی که کفشام تق تقی سریع کفشامودرآوردم و با همسری دودیدیم طرف بلوکمون و بدو بدو از پله ها رفتیم بالا و سریع رفتیم تو واحدمون حالا جالبیش اینجا بود که دو تامون خندمون گرفته بود ولی نفسامونو گرفته بودیم که نخندیم من یه لحظه نگاه همسری کردیم دیدم قیافش شده مثل این بچه تقص ها دیگه اونو که دیدم کم مونده بود همونجا ولو شم  وقتی رسیدیم خونه چراغم نزدیم همونجا وسط هال ولو شدیم و کلی خندیدیم  (البته بی صدا که یه وقت نگبانه صدامونو نشنوه

بعد من به همسری گفتم فکر کن تو اون وضعیت بدو بدو یکی ما رو می دید چی فکر می کرد (ماشالله سابقمون تو این مورد هم که افتضاحه) خلاصه صدای پای نگهبانم می شنیدیم که بیچاره داره همینطوری میره بالا و پایین ببینه نکنه یه وقت دزد اومده

بعد فردا صبحش من رفته بودم خرید داشتم یه سر می رفتم خونه خالم که نگهبانمون اون طرف بود من رفتم تو بلوک خالم اینا که یه دفعه دیدم نگهبان سریع اومد درو باز کرد و گفت وای خانم ... شمایید

گفتم : بله چطور مگه

گفت : ترسیدم آخه دیشب نمی دونم کی اومده بود تو مجتمع صدای شکستنه یه چیزی اومد ولی هر چی گشتم هیچ کس نبود 

گفت: خوب شاید یه موقع یکی از همسایه ها بوده وگرنه هر کس دیگه ای بود شما حتما می دیدینش دیگه 

گفت:نمی دونم والا آخه اگه همسایه بود چرا فرار کرد تازه چی شکست؟ آخه هیچ شیشه خورده ای هیچ کجا نبود

گفت: واقعا که عجب مردم آزارهایی پیدا میشه


حالا بماند که در تمام طول این مدت من داشتم خودم چنگول می گرفتم که خندم نگیره

بیچاره فکر کنم تا صبح خوابش نبرده

اینم از سوتی من


راستی تا حالا شده به خودتون این جمله را بگید:" لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود؟؟" 

ولی من پریشب گفتم

حالا جریان چی بود با همسری دراز کشیده بودم تو تخت 


من: می دونی می خوام چکار کنم

همسری؟ هوووومممم

من: تصمیم گرفتم هر روز یکساعت وقت بذارم و یکی از اتاق ها را درست و حسابی در حد خونه تکونی تمیز کنم نمی دونم چرا چند وقته دارم انرژی منفی از خونه می گیرم می خوام حسابی تمیز کنم

 همسری: خوب خسته میشی

من: آره ولی خوب خونه هم کثیفه دوست ندارم اینطوری باشه

همسری: باشه عزیزم  یعد بوسم کرد و نیم ثانیه بعد صدای خر و پفش بلند شد 

و چشم منم به سقف خشک شد که منتظر شنیدن این جمله بودم: عزیزم خیلی خودتو خسته نکن صبر کن میام با هم تمیز می کنیم

و اونجا بود که با خودم گفتم: لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود حالا یه خونه تکونی موند رو دوشم


البته الان که دارم فکرشو می کنم می بینم آخه طفلک اصلا وقت نداره که بخواد کمکم کنه انقدر کار داره و گرفتاره که خیلی روزها ساعت 9 میاد خونه

خوب دیگه دوست جونی ها تا پست بعدی خداحافظتون


آکادمی نوشت: آخی بالاخره شیما حذف شد

راستین نوشت: قربونت برم تو اون فرشته چی می بینی تو آخه

دلتنگ نوشت: دلم برای مامانم اینا خیلی تنگ شده

کوزت نوشت: پاشم به کوزتیم برسم امروز می خوام اتاق کار همسری که از همه جا کثیف تره تمیز کنم

دعا کنید تا قبل از اینکه خالم زنگ زنه بتونم تمومش کنم

نظرات 57 + ارسال نظر
ریحانه 1390/08/14 ساعت 10:32 ق.ظ http://sheima.blogfa.com

چه عجب نگین خانوم
وای که دیروز چنان نقش کوزتو بازی کردم که خودم مونده بودم الان تفاوت من وکوزت چیه؟

منم الان نصف کارها رو کردم خسته شدم اومدم یه خستگی در کنم
دقیقا منم الان دارم با خودم این سوال می پرسم

لیلی 1390/08/14 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
ای جانم راستین که میگی دلم ضعف میره.شایدباورت نشه ولی خواهرزاده منم تو سن راستین عشق یه ساعت بود که به رنگ قهوه ای تیره بود!نمیدونم چه جذابیتی واسش داشت که خودشو میکشت واسش.
دمتون گرم.شمابه درد کارای بزرگ ودزدی میخوریدا.خیلی خوب خودتونو کنترل میکنید والبته تیز درمیرید.

نمی دونم والا این بچه ها چرا به رنگ قهوه ای علاقه دارند
نه عزیزم کجا به درد کاهای بزرگ می خوریم ما؟ همون دم در می گیرن می برنمون تحویل پلیس می دن والا به خدا

ریحانه 1390/08/14 ساعت 11:53 ق.ظ http://sheima.blogfa.com

زیاد خودتو خسته نکن چون یک ساعت بعد دوباره همون می شه
دلم بدجوری هوای اصفهان رو کرده من خیلی اصفهان رو دوست دارم بچه که بودم خیلی می یومدیم اصفهان به خاطر شغل پدری اما یک ۷ سالی هست نیومدم همسری یک چند تا دوست اصفهانی دارند چند بار قرار شده بیاییم اما حیف/ نشده

می دونم ولی خوب اگه آدم هم نخواد تمیز کنه میشه زباله دان تاریخ

سودا 1390/08/14 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.anatork.blogfa.com

جانممممممممم
بچه ها فرشته ها رو میبینن؟؟؟؟؟؟
ضمناً من از طرف اهالی مجتمع دارم حرف میزنم
من بعد بعد10شب بیرون نمونین و کم اذیتمون کنین
خواهر ؛شوهرم اینارو تو حالت ....تو آسانسور دیده میگه پاشو شال و کلاه کن بریم تو آسانسور
واقعاً که اگه به فکر زندگی خودتون نیستین به ما فک کنین خوب....

نمی دونم والا
ببینم خانم مگه اهالی مجتمع خودشون زبون ندارند حرف بزنند

سودا 1390/08/14 ساعت 12:44 ب.ظ

پس کامنت من کو؟؟؟؟؟؟؟

یعنی واقعا کامنتتو ندیدی؟
چهارمین نفر نگاه کن

من ژله درست نکردم
آیییییی مردم آزااااااااااااااارررررررررر
من خوشحالم که آوش حذف شد آخه صداش رو دوست نداشتم

سلام عزیزم. کاش یه عکس از راستین بذاری ببینیم الان چه شکلی شده
کلی به اون ماجرای شیشه و نگهبان خندیدم خیلی با حالی نگین

سلام عزیزم
حتما یه عکس ازش می ذارم

سودا 1390/08/14 ساعت 02:08 ب.ظ

منظورت اینکه چشام آلبالو گیلاس میچینه؟؟؟؟؟؟
واقعا که!!!!!!!!!!!

نه بابا من غلط بکنم چنین حرفی بزنم

شیر کوچولو 1390/08/14 ساعت 03:13 ب.ظ


کلی خندیدم از دست این سوتیت دختر.
راستی ژله رو من درست کردم. اتفاقا همین 3 شب پیش بود. خیلی هم خوشمل از آب دراومد عزیزم.
ممنون

نازی 1390/08/14 ساعت 03:16 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

ای جانم. خسته نباشی نگین جونم. کار خوبی کردی به نظر من یه کم دکوراسیون هم تغییر بده خیلی تنوع ایجاد میشه البته تنهایی جابه جا نکنیااااااااا...
امان از دست تو با این سوتیاتتتتتتتت...
و اینکه کاش این بار باز عکس راستین نازنازیو برامون بزاری اخه بچه ها تو ماه‌های اول خیلی شکلشون عوض میشه. دوست دارم ببینمش.
و اینکه خیلی دلم برات تنگ شده خانم کوچولو
یادت نره اومدی بهم خبر بدیااااا اون بار خوب نشد همو ببینیم

بانو 1390/08/14 ساعت 05:25 ب.ظ http://banoooomir.blogfa.com

.ای نگین حرف دل منو زدی چند وقته دلم میخواد خونه را اساسی بتکونم

ملیکا 1390/08/14 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.tarahino.blogfa.com

سلام نگین جونم
خوبی خانمی؟ببخشید دیر امدم.راستی من زله درست کردم خیلی خوشمزه شده بود دستت درد نکنه

پیشاپیش میگم خسته نباشی بابت مرتب کردن خانه و اتاقها

سوتی باهالی بود .از دست همسری فقط بخاطر اینکه نگین عزیزش بره بغلش دیر روشن میکنه در کنار هم شاد باشید.
برای منم دعا کن

نانا 1390/08/14 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.ranaei.blogfa.com

سلام نگین بانوی من
خوبی خانومی جونم
وووووووووووای یعنی اگه نیم نوشتی می اومدم در خونتون :)

الهی من فدای راستین بشم ... یعنی هر چی رو با ذوق تعریف میکنی درک میکنم و یاد گیلدا می افتم!! شاید خیلی ها متوجه نشند خنده ی یه نوزاد چقدر انرژی بخشه :) اما واقعن ما که غش میکنیم :)
بمیرم که هی باید واکسن بزنن!!:(


عزیز دلم با این سوتی !!
انقدر خندیدم کفشات رو دراوردی:))
بنده خدا نگهبانه !! چقدر دنیال نخود سیاه گشته :)



فدااااااااااااااااااااااااااااااای تو
بووووووووووووووووووووس سفت
راستی این هفته نرفتی همدان تعطیله ؟
بووس

المیرا 1390/08/15 ساعت 04:02 ق.ظ http://limonaz.blogfa.com/

عزیزم...

کلی خندیدم از دستت دختر

sara 1390/08/15 ساعت 08:01 ق.ظ http://www.sara357.blogfa.com

سلام نگین جون مگه خونتون چند تا اتاق خواب داره که اینقدر خسته می شی؟بی صبرانه منتظر عکس راستین کوچولو هستم...

2 تا اتاق داریم ولی بنده یکم تنبل تشریف دارم بعدشم منظورم فقط اتاقها نبود آشپزخانه و توالت و دستشویی هم شاملش می شه

سمیرا 1390/08/15 ساعت 09:29 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

منم همیشه وسواس تمیزی دارم اما نمیدونم چرا حسش نمیاد..هفته ای یکبار میتکونم خونه رو...راستی خوب شد شیما جیغ جیغو حذف شد..من آوا رو دوست دارم

[ بدون نام ] 1390/08/15 ساعت 09:31 ق.ظ

خدا بگم چی کارت کنه نگین با این سوتی هات بنده خدا آقای نگهبان
عزیزم راستین کوچولو چقدر عسله
نگینی با دیدن راستین وسوسه نمیشی خودتم یکی داشته باشی؟

قربونت برم خانمی
چرا خیلی هوس می کنم ولی فعلا زوده بعدشم من واقعا راستین مثل بچه خودم می دونم

نیلوفر 1390/08/15 ساعت 10:18 ق.ظ http://Nilo0ofar.mihanblog.com

آخی نازی راستین کوچولووو


خسته نباشی از خونه تکونی! حال کردم همسری ضایعت کردهااا!!! از صبح تا شب تو خونه بیکار چیکار میکنی خودت کم کم تمیز کن دیگه!!!

خیلی بدجنسی
منتظرم همسریت یه بار ضایعت کنه برات دارم
بابا کی میگه من بیکارم الان سه شیفت دارم کار می کنم

نگین کوچولو 1390/08/15 ساعت 11:50 ق.ظ

دزد هم دزدای قدیم یه چند وقت دیگه جلو خودت میان تو خونه وسایلتو میبرن میشینن یه آبگوشتی هم باهات میزنن تو رگبیا برو واسه سوتی اسمتو تو کتاب رکورد های گینس ثبت کن حیفه ها معروف نشی

والا به خدا از این دزدا بعید نیست
نه عزیزم من همین که پیش شما معروف شدم از سرم زیاده

وای بیچاره نگهبانه

سلام.همشهری دیگه به من سر نمیزنی؟دیگه دوستم نداری

عزیزم من فقط سراغ کسانی میرم که پیشم یان

سلام نگین خانومی گل . خسته نباشی

الهی حتما فرشته رو واقعی می بینه و باهاش حرف میزنه که اونم عکس العمل نشون میده

طفلک نگهبان

عجب دزدایییییییییییییییی

فرفره 1390/08/15 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام سلام دوست جونم من درست کردم ژله ابرو باد ولی اینی که تو درست کردی خوشگل ترههههههه چه دزدای با شهامتی پیدا میشن والااااااا

نونو...: 1390/08/16 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

من که نه ژلت رو درستیدم نه اصلا از شکلش خوشم اومد...

زدم تو برجکت با این کامنتم...

چنان قیافه میگیره انگار خود یانگومه...

چی فکر کردی
یانگو نصف دستورات غذاییشو می اومد از من می پرسید

نونو...: 1390/08/16 ساعت 01:49 ق.ظ

میگم حالا تو اعلام نکن دزد یه دفعه دیدی دزده برا اینکه کشهورش کردی اومد خودت رو دزدیدا...


راستی تو مریضی انقدر این نگهبان بیچاره رو تا مرز سکته میبری و بر میگردونی...

دست امین جان درد نکنه که صاف زده تو برجکتا...

از طرف بنده ازش تشکر و قدر دانی کن...

اما خودمونیما نگین خیلی تحویلت گرفته ها...

یعنی من انقدر گرانقدرم که دزد بیا منو بدزده؟
بعد به نظرت همسری هشون پول میده منو آزاد کنن یا نه
صبر کن یه بار رضا همچین حالتو بگیره دارم برات اساسی
فکر کردی امروز همچین گرفتمش به کار

شاپرک 1390/08/16 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.shaparac.blogfa.com

یادت باشه دفعه دیگه که خواستی خونه تکونی کنی از افعال جمع استفاده کنی. مثلا: تصمیم گرفتم با هم اتاقا رو تمیز کنیم.

نفیسه 1390/08/16 ساعت 11:37 ق.ظ http://z-shirin.blogfa.com

از طرف من لپت راستین خان رو بکش

پریا 1390/08/16 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.roteilpar.blogfa.com

دزدی شغل با جذبه و خوبیهفک کن آدم از ترس موهاش فر میخوره
راستین جونی شاید تو اون مجسمه یه فرشته واقعی میبینه.بخولمش
سوتیتم که مث همه سوتیای دیگت جوووووگل بودخدا قوت!!

نونو...: 1390/08/16 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

نه بابا کدوم پول...


تازه میگه بیاین این پول رو هم من میدم ببرینش واسه خودتون...


دلت خوشه ها...

خودمم همین فکرو می کنم

رها 1390/08/16 ساعت 08:18 ب.ظ http://raha27.blogsky.com

ای شیطون مردم آزار....
خونه تکونی کردن کیف میده بابافقط کارای سنگین نباشه یعنی جابجایی وسایل من پایه ام...

الی 1390/08/17 ساعت 09:01 ق.ظ http://man-va-va.persianblog.ir

نگین جا فردا پس فردا از کارهاتون در راهروهای ساختمان فیلم میسازن
چقدر هم سریع عمل کردین آفرین
از خونه تکونی هم خسته نباشی
اینقدر میگی راستین یه عکس هم ازش بذار خوب

سنا 1390/08/17 ساعت 11:38 ق.ظ http://k-eshgh.mihanblog.com/

وای نگین خیلی باحال بود...نگهبان بیچاره...
مراقب خودتون باش

مرمری 1390/08/17 ساعت 02:47 ب.ظ http://marmarnevesht.blogfa.com/

منم خوشحال شدم این شیما حذف شد
با سوتی هات کلی خندیدم
راستی خسته نباشی با اتاق تکونی

فرناز 1390/08/17 ساعت 10:58 ب.ظ http://dailyevents.blogfa.com

من دستورش رو یاد گرفتم اما متاسفانه هنوز وقت نکردم درست کنم.
میگم نگین جون شما هم تا وقت اضافه میارین میرین تو کار سوتی دادنا...

سورمه 1390/08/18 ساعت 07:35 ق.ظ

سلام خانومی. جات خالی بود چند وقته که هی سوتی بدی و مارو شاد کنی...
شوخی میگنم گلم . دلمون برای خود خودت تنگ شده بود. ولی خدایی اینقدر ملت رو سر کار نذارید گناه دارن بیچاره ها!!!

رازقی 1390/08/18 ساعت 08:22 ق.ظ http://myamorousdays.blogfa.com

خب این ایده که از همسری به عنوان پکیج استفاده میکنی که عاااااااالیه
کلا نمیدونم چرا تازگیا اینقدر خبر دزدی میشنوم

ایول نگین فعال...
خسته نباشی

رضوان 1390/08/19 ساعت 09:33 ب.ظ http://dokhtar0irooni.blogfa.com

سلام

رمز پست سفرنامه : baaarf

[قلب][لبخند][قلب]

سلام عروس کوچولو چطوری؟
بابا یه سری بزن دلمون تنگ میشه
خیلی ازین پستت لذت بردم
شیطنتاتون خیلی جالبه واسم
دقیقا میتونم تصور کنم چقد خندیدید
موفق باشی عزیزم

نگین 1390/08/21 ساعت 07:23 ب.ظ http://neginereza.blogfa.com/

دسر جالبه منم درست میکنم حتما

سولماز 1390/08/21 ساعت 07:52 ب.ظ http://20124.blogfa.com

سلام نگین جون خسته نباشی

سلام نگین خانوم شیطون
الهی قربونت برم یه جوری میگی کوزت دلم واست کباب میشه!
یعنی منم برم خونه خودم همش باید کوزت بشم
راستی رمزمو داری؟

سنا 1390/08/22 ساعت 11:45 ق.ظ http://k-eshgh.mihanblog.com/

بیا دیگه خب....

شقایق و حبیبی 1390/08/22 ساعت 12:46 ب.ظ

سلاممممممممممم قربنت بشم من الهییییی
به خدا دله منم برات یه ریزه شده نگین جونم
اما فعلا دسترسی به اینرنت ندارم و نمیرسم زیاد بیام کافی نت قربونت بشم
واییییییییییی چه ژله ای درستیده بودی ها گذاشتم خودم سر فرصت درست کنم حالشو ببریممممم
نگینم عاشقتمممممممممم دوست خوف و مهربونم

کفشدوزک 1390/08/23 ساعت 01:25 ب.ظ

واااااااااای خیییییییلی باهال بود..طفلی نگهبانیه..
عزییییییییییییزم که اینقد بچه خالتو دوس دالی..شاید به تفاهم رسیدن که باهم ازدواج کنن..امکانش نیس؟

نازنین (بوسه های تو) 1390/08/24 ساعت 08:47 ب.ظ

هی وای من این چه کاری بود آخه؟ چقدر بلایی دختر
وای از مرتب کردن خونه نگو .........منم باید بریزم بیرون این خونه رو دوباره بچینم

استوا خاتون 1390/08/25 ساعت 09:34 ق.ظ

خصوصی
سلام دوستم
من باز اسباب کشی کردم اومدم خونه جدید:
http://ladystitch.blogsky.com

من㋡ 1390/08/26 ساعت 12:16 ق.ظ http://manonafas.persianblog.ir

من از این دسر درست کردم خیلی خوشگل شد

آیسان 1390/08/26 ساعت 04:56 ق.ظ http://me-un.blogfa.com

یه چیزی نوشتم تو وب لازمه بخونید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد