عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

تولد همسری +دیدار دوستان + مهمانی + روز زن +تولد نگار

سلام سلام دوست جونی های شیطون  

خوب به سلامتی ای نونو خانوم قدم رنجه فرمود و به دنیای مجازیشان بازگشت 

اما هفته پیش در چنین روزی تولد همسری من بود و بنده صبح از خواب بیدار شدیم و گفتیم اولین کسی باشیم که به همسریمان تبریک می گوییم  

پس زنگ زدم مبایلش و شروع کردم با جیغ جیغ تولدشو بهش تبریک گفتم که دیدم هی داره میگه یواشترآهسته تر حرف بزن گوشم کر شد بنده هم بهش گفتم بی جنبه داشتم واسه دنیا اومدنت ذوق می کردم اینجوری می زنی تو ذوقم و بسیار جدی خداحافظی کردم از آنجایی که همسری شناخت کاملی نسبت به خلقیات اینجانب داره و می دونست که اگر از دلم در نیاورند با یک من عسل هم بعدا نمی توانند مرا میل کنند بعد از چند دقیقه زنگیدن منم تحویل نگرفتم گفت عزیزم آخه یکی از همکارهای خانوم نشسته بود کنارم و منم هر کار می کردم صدای تلفن کم نمی شد تو هم داشتی جیغ جیغ می کردی و اون خانوم هم لبخند تمسخر آمیز کوشه لبش نشسته بود واسه همین گفتم آهسته تر حرف بزن  

امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا از آنجایی که بنده بسیار پررو تشریف دارم و هیچ رقمه از رو نمیرم گفتم خوب اون خانوم مسخرش میومد پا می شد می رفت اونور اصلا بره خودشو مسخره کنه اصلا اون کیه که اومده نشسته کنار توو بالاخره همسریمان ما را آرام کردند و فرمودند که اشتباه کردند و باید به اون خانوم تذکر می دادند که بلند شو برو اونور مگه خودت ناموس نداری منم دیگه بخشیدمش 

دیگه با خالم رفتیم یه کم خرید و بنده اومدم و افتادم به جون خونه دانشگاه هم دو در کردم و نرفتم عصر هم همسری اومد گفتم بلند شو بریم کیک بگیریم اینجا یه جا هست کیک خانگی می پزه که خیلی هم خوشمزه هست  آقا ما اول رفتیم گفت کیکام تموم شده تو راهه تا یه ربع دیگه میاره دیگه ما رفتیم یه چرخی زدیم و برگشتیم گفت هنوز نرسیده یه ربع دیگه میاد نیم ساعت بعدش رفتیم گفت یه ربع دیگه میاددیگه کلی صابون زدیم به دلمون که آخ جون عیب نداره کیک تازه می خوریم همسری هم به من گفت بریم خونه من ساعت 8:30 میام می گیریم کیک و ساعت 8:30 هم رفت دوباره کیک نیاورده بود  و دیگه همسری رفته بود از یه جا دیگه کیک گرفته بود که فکر کنم قدمت اون کیک به اندازه سن همسری بودو شیرین 30 سال فکر کنم تو یخچال مونده بود تا بالاخره همسریمان گرفته بودش خلاصه دیگه مهمونامون اومدن و منم تو مدتی که همسریمان دنبال کیک زیر خاکی رفته بود با مادر همسری خونه رو جشن گرفتیم و همسری نمی دونست می خوام این کارو کنم و وقتی با اون کیک ما قبل تاریخ اومد کلی ذوقید دیگه مهمونا اومدند و تولد شروع شد اما کادوهایی که همسری گیرش اومد : 

از طرف نگین بانو : یک عدد شلوار لی به همراه کمربند 

مامان همسری:تاپ و شلوارک 

مامان بزرگ خودم : شلوارک 

خاله و برادرشور گرام : افتر شیو 

خاله همسری : شلوارک 

دیگه بعدشم همه رفتند و فقط خالم و شوهرش موندند یک تعریف کردیم بعد همه دیگه اونا رفتند خوابیدن ما هم یکم جمع و جور کردیم و خوابیدیم 

 

چهارشنبه دیدار با بچه ها 

 

خوب چهارشنبه از خواب که بیدار شدم قصد داشتم برم حمام و هر چی حساب کردم دیدم دیر میشه برم حمام دیگه بی خیال شدم حاضر شدم و رفتم بر سر قرار که دیدم دو تا خانوم شیک و با کلاس وایسادن رعنا جونیمو که شناختم اما اون یکی خانوم خوشتیپ را که دیدم شاخک هام تکون خورد که کی می تونه باشهدیگه تا دیدمشون بعد از سلام و علیک و قربونت برم و اینا فهمیدم که همون فرناز خانوم خانه کوچک ما هست خدا وکیلی فرناز با اون آتیش پاره ای که من تو ذهنم تصور کرده بودم زمین تا آسمون فرق داشتی خیلی آروم و ساکت دیگه رعنا جونم زحمت کشیده بود برای هر کدوممون یه شاخ گل رز قرمز آورده بود  دستت درد نکنه عزیزم ما هم گرفتیم و رفتیم نشستیم تا بقیه بچه ها بیان که نی نی و خواهر و بعد از چند دقیقه دیگه هم شاپرک جون اومد دیگه ما بعد کلی گشتن یه جای سایه پیدا کردیم که کارمند محترم شهرداری اونجا بود که ماهارو با گل اشتباه گرفته بود و می خواست بهمون آب بده هر چی گفتیم آقا برو حالا اونطرف آب بده گوشش بدهکار نبود دیگه ما هم بلند شدیم یه کم قدم زدیم بعدشم رفتیم بستنی و فالوده خوردیم بعد هم نی نی و خواهر رفتند سراغ عشق و حال و من و رعنا و فرناز و شاپرک رفتیم برای ناهار بعد هم عکس گرفتیم و خداحافظی کردیم و اومدیم خونه منم اومدم خونه دوش گرفتم خوشملانسی فرمودیم تا همسریمان آمد و کلی با ذوق براش تعریف می کردم که کجاها رفتیم و چکار کردیم و اونروز هیچ وقت فراموش نمی کنم  

 

جمعه مهمانی نگین 

جریان مهمونی امروز این بود که ما چند وقت پیش برای ناهار همسری که می خواست ببره دانشگاه از اون کتلت برنج ها که قبلا دستورشو گذاشتم درست کردم و دادم همسری برد نگو یکی از همکاراش که با هم دوست هم هستند سر غذا میرسه و همسری به تعارف بهش می کنه و این آقا یک دل نه صد دل عاشق این کتلت برنج میشه البته قبلا ما با این آقا و خانومش رفته بودیم خونه یکی از دوستای همسری که تازه عروسی کرده بودند و قبلا باهاشون آشنا شده بودیم دیگه خلاصه همسری ما هر موقع می گفته بچه ها بیاین یه شب دور هم جمع بشیم این آقا می گفته میایم خونه شما به خانومت بگو از اون غذاها درست کنهشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن دیگه ما هم اون آقا که اسمش حامد خان بود با خانومش و اون یکی دوستش که رفته بودیم خونشون عباس خان و خانومش و یکی از دوستای مجرد همسری به صرف کتلت برنج دعوت کردیم دیگه از صبح بلند شدم غذا حاضر کردن که منو غذاییم عبارت بود از  :عدس پلو + کتلت برنج + ماست کنگر + دو نوع سالاد + مربا و ترشی + دسر شکلات + ژله  شکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن

خوب دیگه از صبح گیر حاضر کردن همینا بود و جا داره اینجا از زحمات بی دریغ همسری تشکر کنم که بسیار کمک اینجانب کرد  

خلاصه مهمونا اومدند و مهمونی شروع شد و غذا رو که داشتم سرو می کردم عدس پلومو دوباره شکل پروانه درست کردم و بالها شو مثل قبل تزئین کردم که همه کلی خوششون اومد هم از غذا و هم از مخلفات و هم از تزئینات و کتلت ها که تا آخر خورده شد از عدس پلو هم بیشترش خورده شد شب خوبی بود و خیلی خوش گذشت و کلی گفتیم و خندیدیم قرار گذاشتیم که این رفت و آمدها ادامه داشته باشه بعدشم که مهمونا رفتند همسری تمام ظرفهای شام شست  (آخه بهم گفت بعد از غذا نرید آشپزخونه ظرفها رو بشورید بیاید بشینید با هم تعریف کنیم آخر شب خودم همه رو میشورم) منم آشپزخونه رو جمع و جور کردم طی کشیدم و دیگه نفهمیدیم چطور رفتیم تو رختخواب 

 

سوتی های مهمونی: 

اول از همه اون دوست مجرده همسری اومد و رفت تو اتاق همسری که کتشو در بیاره همسری هم رفته بود پایین استقبال بقیه مهمونا منم دولا شده بودم داشتم شمع های رو میز تلویزیون روشن می کردم (آخه یه دفعه این دوستش در واحدمون زد مثل اینکه در باز بوده خودش اومده بوده تو) منم نرسیدم شمع ها رو روشن کنم خلاصه منم شلوار کرم پوشیده بودم و دیدید که آدم با شلوار کرم دولا بشه چه افتضاحی به بار میاد قبلشم به همسری گفتم پذیرایی کردن با تو باشه من نمی تونم دولا بشم خلاصه منم گفتم این تو اتاقه هر موقع بخواد بیاد یه یالله چیزی میگه همینطوری مشغول روشن کردن شمع ها بودم حالا مگه روشنم می شدند که دیدم یکی از پشت سرم میگه :احسنت به سلیقتون ماشالله خیلی با سلیقه هستید من یه دفعه راست شدم و برگشتم عقب نگاه کردم دیدم بله آقا قشنگ رو مبل پشت سر من نشسته حالا از کی اومده بود نشسته بود و چطور اومده بود که من نفهمیدم بماند دیگه خودم می دونم چقدر سرخ شدم فقط گفتم خواهش می کنم شما لطف دارید و رفتم تو آشپزخونه که یکم هوا بخورم یعنی با اینکه کولر روشن بود حس کردم رفتم تو کوره آتیش ار بس گرمم شده بود  

به من چه تقصیر خودش بود می خواست یه یالله بگه خلاصه تا چند دقیقه روم نشد تو صورتش نگاه کنم. 

فردا صبحشم به همسری گفته بود ماشالله قدر این خانومتو بدون خیلی با سلیقه و کدبانو هستش دیشب خیلی زحمت کشیده بود  

 

 

خوب اما روز مادر و روز زن به همه دوستای گل و مهربونم تبریک می گم  

 

  

 

همچنین به مامان جونی خودم که واقعا برام زحمت کشیده و هیچ وقت محبت هاشو یادم نمیره.مامان جونم انشالله همیشه زنده و سرحال باشی.خیلی دوستت دارم مامان جون بیشتر از اونی که فکرشو بکنی

 

برای روز مادر من و خواهرم برای مامانم یه جارو شارژی گرفتیم  

و من و خالم برای مامان همسری پول گذاشتیم یه دونه سکه پارسیان 

 

امروز هم همسری برخلاف هر روز دیرتر رفت سر کار منم تو رختخواب کلی به خودم نوید دادم که می خواد اول بهم کادو بده بعد بره آقا ما بلند شدیم از صبح هی لبخند زدیم بهش و قربون صدقش رفتیمsmile انگار نه انگار که اصلا امروز خبریه خلاصه جلو چشم خودش زنگ زدم به مامیم تبریک گفتم تا یادش بیاد امروز روز زنه بازم هیچیشکلک های ِ هلن(به مامان همسری زنگ نزدم چون اون موقع خواب بود) بعدشم خداحافظی کرد و رفت منم گفتم شاید عصر می خواد با یه شاخه گل و هدیه بهم تبریک بگه تا عصر می صبرم اگه خبری نشد آنوقت دیگر حسابی براش دارمو صد در صد در روز مرد تلافی می کنمhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/101.gif 

یک ساعت پیش زنگ زده میگه روزت مبارک عزیزممیگم چه عجب یادت اومد باید تبریک بگی میگه نه آخه می خواستم تلفنی بهت تبریک بگم (دیگه اینجوریشو ندیده بودیم همه می ذارن رودر رو به یکی تبریک بگن این همسری ما برعکس کار می کنه)  

البته استنباط بنده اینه که احتمالا رفته و همکاراش تجربیات تلخ گذشته خود را در رابطه با فراموشی این روز مهم در اختیارش گذاشتند و ایشان هم ترجیح داده حداقل یه زنگ بزنه 

 

راستی امروزم تولد خواهر جونیم نگار هستش که بهش از اینجا تبریک می گم 

 

برای سلامتی همسری دعا کنید که یه چیزی بگیره دستش بیاره

نظرات 70 + ارسال نظر

روزت رو دوباره تبریک میگم عزیز دلم

حتما همسری برات چیزی میخره

تولد همسریت هم خوشحالم خوش گذشته،اشکال نداره عوضش کیک خریدن خاطره شد

عزیزمی مرسی خانومی
همین الان وبلاگت بودم
امیدوارم
آره کلا همه چیز خاطره میشه

پپر پریا 1390/03/03 ساعت 03:16 ب.ظ http://farfar2010.blogfa.com

سلام روزت مبارک نگین جونم
خیلی کدبانویی عزیزم واقعا ها اونهایی که ده سال هم هست سر زندگیشونن به این راحتی مهمونی نمی چرخونن

قربونت برم خانوم خانوما
این حرفا چیه دیگه عدس پلو و کتلت که این حرفا رو نداره
در هر صورت مرسی خانومی

سیما 1390/03/03 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.simaa.blogfa.com

سلام

اول همه عکسهای بیرون رفتنتون رو نمی ذاریی
دوم چه سوتی دادی بابا درحد لالیگااااااااااااااااا
سوم میدونم که میخره چون سرشو نمی خواد به باد بده

سلام خانومی
عکس ها دست من نیست ولی رعنا تو وبلاگش گذاشته
خیلی ضایع شدم نهههه
انشالله

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:02 ب.ظ

به به...

اومدم بذار بخونم ببینم دنیا دست کیه...

بخون ببین دنیا دست کیه

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

بنازم به ورود نونوا خانوم که با ورودش نور افشانی کرده محفل رو...( جو خودشیفتگی بنده رو گرفته شدید...)

اصلا چه معنی میده همکار زن هی واسه آدم لبخند زکوند بزنه...
نگین بریم بکشیمش...
دهههههههههههههههههههههههههههههه

به به به کیک خوب با یکی یه تاینی از سوپری محل میخریدید که بهتر بود تا کیک خراب...

چه شلوارک بازاری شده...دیگه همسریت تا ۱۰ سال دیگه نیاز به شلوارک نداره...
تازه نگین میتونه ساعتی یکیش رو بپوشه...

منو که نبردین...فقط زنگیدین که جات خالی...غذامم ندادین....فکر کنم منو برده بودین اسیری...
دست رعنائی هم درد نکنه من که عاشق گلم...

بریم بعدی...
فعلا داداچ...

بزن دست قشنگه رو به افتخار نونو خانوم
والا به خدا اون همه دانشجو می بینه سر کلاس سیر نمیشه میاد گیر میده به همسری ما
بریمممممم
والا به خدا آبرومون رفت حالا میرن مهمونامون میگن یه کیک خراب خوریدیم یه شلوارک دادیم.حالا فهمیدی چرا تولد همسری دعوتت نکردن چون نمی خواستم کیک خراب بخوری
آره والا تازه بهش گفتم بیا بریم دستفروشی قبول نکردمیگه دانشجوهام می بینن زشته
ما در تمام لحظات و ثانیه ها می گفتیم جای نونو خالی (خداییش چند بار من و رعنا گفتیم)
آره والا رعنا یه خانوم به تمام معناست
بریم

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

ببین نگین این دوست همسریت فکر کنم بیشتر از مدل لباست فهمیده که کدبانوئی...

بعدم خانوم مگه خودت ناموس نداری بار اخرت باشه جلو مرد مجرد اینجور میکردیا...

دهههههههههههههههههههه

دست گلتم درد نکنه واسه پذیرائی...

خودمم وقتی همسری گفت خندم گرفته بود
چشم خواهر شوهر گرام
خواهش می کنم خانومی
انشالله یه روز غذا (صد البته زرشک پلو با مرغ)برای پذیرایی از تو آماده می کنم

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

وای از این روز...
بیشتر روز استرس هست بابا...

من که الان تیک عصبی گرفته منو شدید دارم خودخوری میکنم تا نانا خان زودتر بیاد ببینم خبری هست یا نه...

حالا بازم واسه تو همسریت زنگ هم زد واسه من که اصلا زنگ هم نزده...

خدا هیچکی منو دوست نداره...(به جز سوپری محل...)

روزت مبارک عسلم...

خوب برم سراغ تولد نگار جونم...

والا به خدا هر سال بخواد انقدر استرس داشته باشیم که ۱۰ سال پیر میشیم خووووووو
منم هی نگاه ساعت می کنم
دیگه قشنگ اگه چیزی برات نیاره خونش حلاله
چشم نانا خان روشن .میگم هر روز برو از این سوپری خرید کنم معلومه آدم روشن فکریه

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:18 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

تـــــــــــــــــــــــــولـــــــــــــــــــــدتـــــــــــــــــــــ مـــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــ

نــــــــــــــــگــــــــــــــــــار



جـــــــــــــــون جون جون جــــــــــــــــــــــون جون جون جون جون جـــــــــــــون جون جـــــــــــــــــون جون جون جون جـــــــــــــــــونـــــــــــــــــــم...

ایشالله 120 سالگیت رو بجشنی و من هم بدعوتی...اما باور کن قول میدم زیاد اذیت نکنم دخمل خوبی باشم...

فدای تو عزیز که حس میکنم مثل خواهرت گل و مهربونی فدات شم...

نگین بگو نگار جونم بیاد بخونه...

به این کامنت جواب نمی دم تا نگار خودش بیاد بهت جواب بده.مطمئن باش نونو جون منم بهش نگم انقدر فضوله که میاد می خونه مخصوصا پیغام های تو و رعنارو آخه چون عکساتونو دیده قشنگ می شناستتون

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

خوب عینک بزنید برید بفروشید...


ببین همین بلاگ هم میتونی مارکت آنلاین راه بندازی فقط قربونت پیک شلوارک ها رو بذار روز مرد هم نزدیکه مشتری زیاد گیرت میاد...

راست میگی هاااا بد فکری هم نیست بعد با پولشمیرم یه شلوارک دیگه براش می خرم
خداییش قصد داشتم برای روز مرد شلوارک بخرمااااااا تیرم به سنگ خورد(البته تا قبل از امروز از امروز به بعد ممکنه قضیه فرق کنه و نخرم چیزی

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:22 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

ایشالله یه روز یه مسابقه بهترین آشپزی رو ایران بذارند هر دو بریم غذای مشترکمون رو بدرستیم...


چه مسابقه ای...خدا قسمت کنه ملت بیان بخورن بفهمند ما با این کارهامون داریم هدر میریم...

واییی نونو فکر کنم میشه یه مسابقه طنز از بس که من و تو هی سوتی بدیم و بخندیم
ملت کف می کنند شاید این همسرامونم بفهمند چه جواهری تو خونه دارند و قدر نمی دونند

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

روشن فکر... اق...ا با فرهنگ... با کمالات ...

واقعا داره هدر میره شده سوپر محل

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com

من که روز مرد قشنگ تلافی میکنم...

هی میگم واست هدیه خریدم هی میگم نخریدم...


اخرم یه لنگه دمپائی واسش میندازم...

خدا این مردا رو شناخته که اول روز زن قرار داده بعد روز مرد که یه موقع سر بانوان گرامی کلاه نره
خدایا حکمتتو شکر

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:29 ب.ظ

الو الو...


داری منو...


اینجا چت روم نگین میباشد...

کاری که نداری مزاحم باشم...

الوووو
بله در خدمتم
نه بابا بی صبرانه منتظر ساعت 5 هستم که همسری بیاد ببینیم تکلیفم امشب چیه نانا کی میاد خونه؟؟؟
عزیزم تو اگه کاری داری من مزاحمت نمیشم

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:31 ب.ظ

خطاب به نگار...

میگم نگار من و رعنا رو دیدی آب قند رو که خوردی...

بعدم خانوم خانوما خوب بیا بلاگمون تا بیشتر باهات اشنا بشیم خو دختر دلمون نگار میخواد...

فدات عزیز دلم...

اتفاقا می اومد همیشه می خوندت ولی می گفت چون می دیدم نمی شناستم کامنت نمی ذاشتم حالا الان بیاد اینجارو بخونه میاد سریع تو وبت جواب می ذاره حالا ببین من هیچی بهش نمی گم

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:32 ب.ظ

اه چه جالب نانا هم ۵ میاد...

نه بابا تازه خوب که نتیم و سرگرم و الا تا الان سکته رو زده بودم...

پس ۱۰ مین به پنج میریم خوشملانسی کنیم که حداقل اگر هم کادو خریدن دلشون بکشه بهمون بدن
آره والا من که کف کرده بودمم از بیکاری

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:37 ب.ظ

چه دختر گلیه...

مثل خودمه منم تا ببینم یکی ازم دعوت کنه سریعا میرم بی چون و چرا...


یادت باشه دعوتم نکنی...

تو بزرگتری یا اون دخمل...

من بزرگترم در ضمن نگار یک سال ازتو بزرگترهیعنی سناتون خیلی بهم نزدیکه

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:39 ب.ظ

من که الام از حموم اومدم بیرون...
موهامم با روغن زیتون فر کردم نشستم...

فقط یه ماشین دوماد کم دارم راهی سالن عروسی بشم...

خوش به حالت دختر
من الان مثل ایناییم که از سر زمین برگشتند خونه
از صبح اصلا حال و حوصله نداشتم به خودم برسم

نازی 1390/03/03 ساعت 04:42 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

عزیزم روزت مبارک
امیدوارم همیشه خوش باشی و خندون خانمگلی

مرسی خانمی روز تو هم مبارک
عزیزمی

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:42 ب.ظ

وای هانی ...

نگار بیا تو جیجرم که الان کلی ذوقیدم که خیلی اختلاف سنی نداریم...

الان بهش زنگیدم گفتم اپ کردم نمیای بخونی گفت الان میاد حالا ببینی میشینه قشنگ تموم نظراتو می خونه و هر هر می خنده

ستاره 1390/03/03 ساعت 04:43 ب.ظ http://shab-barone.blogfa.com/

این سوتی هات منو کشته
و روزت مبارکککککک

قربونت عسلم
مرسی خانومی

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:44 ب.ظ

میگم حالا اون بیلت رو بذار کنار نزنی تو سرش بیچاره بشیم...
بشم دوست قاتل...


دختر بلند شو برو یه زذه بخوشکل...

قول بده اگه رفتم زندان بیای ملاقاتم و برام کمپوت بیاری
مرسی عزیز دلم که اومدی
انشالله هر دومون امشب به مراد دلمون میرسیم
فعلا به قول خودت داداچ

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.nana88nono.blogfa.com



گل افشانی به یمن ورود نگار جون...

عزیزمی مرسییی خانومی

نونو...: 1390/03/03 ساعت 04:52 ب.ظ

نگین...تو هم...

نه اخه میخوام بدونم تو هم...

بابا تو این گرونی کمپوتم کجا بود...
بعدم خانوم من خودم الان دارم دنبال بیل میگردم واسه ورد نانا خان...

نگران نباش اونجا هم با هم هستیم...

ایشالله...

الان نگار میاد میخونه میگه این دو تا چه عقده هدیه دارند...آبرومون رفت...

فعلا داداچ...ارزوی سلامتی برای نانا و همسریت رو دارم...

بابای...

من چی
خوب آخه مگه چکار کردم
آهان کمپوتو میگی
واییی فکر کن با هم هم سلول بشیمباحال میشه ها
نه اون عادت داره به این کولی بازی ها
منم امیدوارم هردوشون سالم بمونند
بابای

نگار 1390/03/03 ساعت 04:59 ب.ظ

یعنی آجی فقط خدام خداست من بیام اونجا و تو عدس پلو یا زرشک پلو بذاری جلوم. دارم برات
اون قسمتی رو که نوشتی واسه مامی جارو شارژی رو بخون، نه یه بار نه دو برا. اونقدر بخون تا عذاب وجدان گریبان گیرت بشه و یاد بدهی ت بیفتی. بلکه فکر منم آزاد بشه
اوخـــــــــــــــــــــــــــی غمل نباشه، اگه همسری چیزی نخریده بود فقط کافیه یه ندا به منم بدی
واسه تو که سهله، واسه منم همونجا میره یه چی میخره
آجِـــــــــــــــــــــــــــــــی عاچقتم. میســــــی که به یادم بودی ولی وقتی کادو تولدم رو هم دادی عشق واقعی مو بهت ابراز میکنم. چون در صورت کادو نگرفتن ممکنه همین هم از بین بره

خوب مگه چیه خیلی هم دلت بخواد
بابا جون خوب وقت نشد برم پولشو بریم یعنی حوصلشو نداشتم میریزم دیگهجلو جمع آبروریزی نکن

دیگه راه دوره نمیشه کادو داد

نگار 1390/03/03 ساعت 05:06 ب.ظ

خرمشهر را خدا آزاد کــــــــــــــــــــــــرد.
ممد نبودی ببینــــــــــــــــــی نگار دنیا اومد.......
دودودو دودودو دودوذودودوووووو نـــــــــــــــــونـــــــــــو
سلام به روی ماهت نونو جونی خودم که انقد عااچقتم
میســــــــی ناناسی.
روز توام مبالک خانومـــــــــــــــــــــــــی
موامو انگار آتیش زدن یهویی. اومدم دیدم پس حسم بی دلیل نبوده
چرا اتفاقا تا دیدمت طلب آب قند کردم. گفتم کاش من پســـــــــــــــــــــــــــــــــتر بودم
خدایی دیدمت عاچقت شدم
نونو جونی 1 سال به سن مزدوج شدن نزدیک شدم
شاید این جمعه بیاید شایــــــــــــــــــــد

نونو جون بی زحمت خودت جوابشو بده

نگار 1390/03/03 ساعت 05:10 ب.ظ

آجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزت مبارک
میدونم تبریک نمیگفتم کله م کنده بود


نونو جونی الان باید برم کلاس(کادو گیرون و شیرینی دهون)
شب برگشتم حتما حتما میام بهت سر میزنم

مرسی آجی
آجی منم شیرینی

اینبار اولین کاری که کردم اسم و آدرس گذاشتم
تولد همسریت مبارک باشه عزیزم
ایشالا در کنار هم ۱۲۰ ساله بشین
فکر کنم تا ۲۰ سال آینده دیگه نیازی نباشه شلوارک بخره
راستی روزتم مبارک نگین جون خیلی خندیدم که گفته میخواستم تلفنی تبریک بگم
میگم نگین جون خواهر مجرد نداری؟
فکر کنم این آقای مجرد دوست همسریت تعریفش از تو بی طمع نبوده

آفرین بر تو دختر فهمیده
مرسی خانومم
نه عزیزم حتی اگه خوب هم استفاده کنه می تونیم به بچه هامونم بدیم
اینم همسری ماست دیگه.عاشق همین کاراشم
چرا اتفاقا دارم خواهر مجرد ولی این آقا جای بابابزرگش میشه

مهتاب 1390/03/03 ساعت 07:51 ب.ظ http://21041389.blogfa.com

سلام.
اووووووووووه چه خبرا بوده اینجا.نونو ونگار ونگین پکوندینا.
چی شد؟همسری کاری کرد یاخونش امشب ریخته؟

نه خدارو شکر خرید حالا بعد میام میگم جریانشو

چه پست طولا نی ای
تولد همسری مبارک
تولد نگار جون مبارک
روزت هم مبارک
و در پایان


مرسی عزیزم
از طرف نگار هم میگم مرسی هر چند خودش میاد می خونه

نانا 1390/03/03 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.ranaei.blogfa.com

اول روزت مبارک عزیزم


انقدر طولانی بود میدونم از کجا بگم ...
اما فقط اون شلوار کرمت یادم مونده آخه چطولی همویجوری اومده بود تو نشسته بود از دست این مهمونا!!


عزیزم بازم به یاد روز چهارشنبه کلی بوووس


راستی تفلد نگار مبارک باشه .. از طرف منم بهش تبریک بگو کلی آروزی خوب خوب واسش کردم:) عزیزم خیلی نازه


راستی کادوت رو زودی اعلام کن !


بووووس. راستی عزیزم میلتم بم بده ..

قربونت برم عزیزم مرسی مهربونم
بوس بوس بوس
مرسی خانومی حتما بهش می گم هر چند که میاد اینجارو می خونه
باشه میام میگم چی گرفتم

سلام خانوم. روزت مبارک
امیدوارم کادو بدست بیاد تو خونه که خدایی نکرده کار دستش ندی
اگر هم کادو نخریده بود ناراحت نشو. به قول شوهر من : من خودم کادوی بزرگی تو زندگیت هستم


اومد خدا خیلی بهش رحم کرد
حالا شوهرت واقعا روز زن خودشو بهت داد

نفیسه 1390/03/04 ساعت 01:25 ق.ظ

وای وای اگه هیچی نخره که عروسیشه ولی میخره.به نظر منم تو محل کارش بهش گفتن حتما تبرک رو بگو که شب کتک میخوری.کتلت برنج دیگه چه طوریه

خودمم هم همین حسو دارم
گلم دستور کتلت برنج تو وبلاگ آشپزیمون گذاشتم دقیقا اولین پست وبلاگ گروهی ما (تو لینک هام هستش)

سورمه.. 1390/03/04 ساعت 07:39 ق.ظ http://sermelina.blogfa.com

مرسی، کدبانو....!
من که فکر کنم در زمان ازدواج- اون قسمت زسر یه سقفش- غذاهای تخم مرغی خوشمزه ای بتمونم درست کنم و هی کتاب آشپزی بهم کادو بدن،هی
راستی به فکر سلامتی همسرت نباش که مردا عاشق سلامتیشونن.. پس از همین حالا روز زن و کادو قشنگت مبارک! عکسش رو پست بعدی بذار.

خودم یکیشو برات میارم غصه نخور
حتما عکس می ذارم
فقط گلم وبلاگت باز نشد چرا؟

سودا 1390/03/04 ساعت 08:04 ق.ظ

ولشون کن
اگه دیدی دست خالیه تا میتونی کتکش بزن خواهشاً جای منم ایفای نقش کن چون من از دست عزیز خیلی پرم
بیچاره همسریه تو

چرا سودا جونم مگه عزیز چکارت کرده الان اومدم وبتو خوندم فهمیدم از دستش ناراحتی

فرزانه 1390/03/04 ساعت 08:50 ق.ظ http://respina88.blogfa.com

سلام نگین عزیزم.خوبی خانوم؟
ایول بابا مهمون داریت خوبه ها! در مورد دوست مجرد همسری هم باید بگم اشکالی نداره خب اونم دل داره دیگه!(شوخی کردم عزیزم)
الهی همیشه شاد باشی و زیر سایه همسریت.روزت هم مبارک نگین جونم.

قربون برم عزیز دلم
مرسی گلم انشالله تو هم در کنار همسری مهربونت شاد و خرم باشی

نیلوفر 1390/03/04 ساعت 09:43 ق.ظ http://Nilo0ofar.mihanblog.com

سلام عزیزم روزت مبارک
ایشالا که همسری با کادو اومده باشه
تولدهمسری هم مبارک باشه
ترکوندی کدبانو خانوم واقعاً همسری باید به داشتنت افتخار کنه

سلام گلم
مرسی روز تو هم مبارک
عزیزمی کاری نکردم من

سلام
هرچند یه کم دیر شد اما روزت مبااارک ...
کادو هم زیاد مهم نیست مهم اینکه شکر خدا زندگی خوبی دارین ...

خدا رو شکر

یاسی 1390/03/04 ساعت 11:07 ق.ظ http://rozhayeyasi.blogsky.com

تولدهمسریت مبارک.
منم دلم یه قراروبلاگی میخاد.
باباکدبانو باسلیقه اومدم خونتون واسم زرشک پلوی نگینی وکتلت برنج درست کن میسی عزیزم .
تولدخواهرتم مبارک

حتما عزیزم با کمال میل برات درست می کنم
قربونت عزیز دلم

بی خبر 1390/03/04 ساعت 11:12 ق.ظ http://bahareto.blogfa.com

نگین برای همه قسمت های این پست یک شکلک از خنده مقنعه مو کشیدم رو صورتم که جلوی همکارام 3 نشه بنده خداها فکر میکنن حالم خرابه در ضمن عکستونم تو وبلاگ رعنا دیدم! مانتوت خیلی خوشرنگ بود

اشکال نداره تو هم سو استفاده کن از این وضعیت و تمام کاراتو بنداز گردنشون
قربونت برم گلم چشمات قشنگ می بینه

سمیه 1390/03/04 ساعت 11:45 ق.ظ http://mamanepedram.blogfa.com

حتما همسری چیزی میخره
مطمئن باششششششششششش

مرسی

شیر کوچولو 1390/03/04 ساعت 11:55 ق.ظ

بازم سوتی؟

البته خدا وکیلی این بار دیگه تو مقصر نبودی.
راستی اینهمه ایده قشنگ واسه اشپزی رو از کجا میاری دختر.

بله دقیقا اینبار دیگه مقصر من نبودم
راستش عزیزم من معمولا شب قبل از اینکه مهمونی بدم همش فکر می کنم که سفره و میزمو چطور درست کنم گاهی هم فی البداهه به ذهنم میرسه

نرگس 1390/03/04 ساعت 12:53 ب.ظ http://kho0namo0n.blogfa.com

ان شاالله همیشه همینجوری شاد بمونی عروس کوچولو

ستاره ونیاز 1390/03/04 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام.خوبی؟وای خدا تولد هر دو تون مبارک
راستی نگین منم دوست دارم ببینمت
می دونی منم مهرنوش رو یه بار از نزدیک دیدم
همون که سوتی می ده خفن!
خیلی روز رویایی بود برام
عزیزم امیدوارم بهترین هدیه گیرت بیاد

قربونت عزیزم
والا ستاره جون منم خیلی دوست داشتم ببینمت ولی نمی دونستم شیرازی
انشالله همیشه خوش باشی

ملیکا 1390/03/04 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.tarahino.blogfa.com

سلام نگین عزیز
روزت مبارک خانمی/

خیلی خیلی سوتیهات قشنگ است ولی بدان همه ما سوتی میدیم

مطمئن باش کادو میاره.
بازگشت نونو جون هم تبریک میگم.
تولد خواهر عزیزتم مبارک

زود به زود اپ کن

سلام ملیکا جونم
مرسی عسلم
بله دقیقا
قربونت برم
چشم حتما وقت کنم حتما آپم

وای عجب سوتی دادی
مجبور نبودی شلوار کرم رو بپوشی از قصد پوشیدی نههههههه ای شیطون
خوش بحالت که تونستی دوستای نتی رو ببینی
شاد باشی
روزت هم مبارک
بوس بوسی

نه واقعا مجبور بودم چون بقیه لباس هام آستین کوتاه بودند و فقط این بلوز شلوار کرم بود
قربونت عزیزم

نگار 1390/03/04 ساعت 04:14 ب.ظ

آجی دیگه راه دوره نمیشه شیرینی داد
اون خبری که صبح دادی باعث شد بتونم یه میانترم خوب بدم اصلا اس ام اس تو که خوندم نیشم تا هیپوفیز استاد شد

تو پولشو بفرست ما خودمون شیرینی تهیه می کنیم

یسنا 1390/03/04 ساعت 04:17 ب.ظ http://akharedonia.blogfa.com


قربون نگین جونم برم که انقده مفصل پست مینویسه آخه اگه ما بخوایم کامنت بدیم که باید یه پست تو وبمون بذاریم در جواب این پست شما و کامنتمون و اونجا شرح بدیم.
اینطوری نمیشه از بقیه دوستامون عقب افتادیم که باید بیام اصفهان هم ببینمت هم عدس پلو پروانه ای بخورم.
راستی شما توی خونه بریونی هم می پزید؟ وووووی خیلی خوشمزه است من عید اونجا بودم خوردم سوتی ام هم این بود که غذا لای نون بود و جلوم بود بعد این ور اون ور و نگاه میکردم منتظر که خوب این نونش پس غذا رو کی میارن بین خودمون چهل نفر بمونه ها
در ضمن امیدوارم تولد 120 سالگی همسرتون رو باهم و نی نی هاتون جشن بگیرید

چه کنم که فکم گرم بشه حالا حالاها سرد نمیشه
شما تشریف بیارید قدمتون روی چشم
نه عزیزم منم خیلی بریونی دوست دارم ولی تا حالا تو خونه ندرستیدمعجب سوتی دادی دختر

tala 1390/03/04 ساعت 06:54 ب.ظ http://eshgehonar.blogfa.com

وای خدااااااا همه اش با هم مبارک.به سلامتی ودل خوش.

قربونت عزیزم
مرسی

فرفره 1390/03/04 ساعت 11:32 ب.ظ http://ferfereha.persianblog.ir/

با یه روز تاخیر روزت مبارک عزیزمممم

مرسی خانمی

ماه 1390/03/05 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.mygoodlive67.blogfa.com

سوتی نبود تغصیر خودشه
لوس نه به توها به اون
اه سوتیت باعث یاد خودم بیافتم .
من نمیدونم چرا تو ذهنشون به این فکر نمیکنن بابا خودشونو بذارن به یه راه دیگه یا نمیدونم نیان یا نگاه نکنن!!!!!!!
گلم امیدوارم همیشه شادی باشه براتون و روز زن رو بهتون تبریک میگم تولد آبجی عزیز رو هم تبریک میگم ایشالله همیشه سلامت باشین
تولد همسرت هم مبارک وای چقدر شلوارک کادو گرفته! مبارکش باشه ایشالله به سلامتی

عزیزم بعضی ها مشکل فقر ای کیو دارن
مرسی خانوم گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد