عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

عروس کوچولو

داستان زندگی یه عروس کوچولو

اخبارات نگینی

سلام سلام به دوستای مهربون و خوشملمValentine balloons  

اولا بابت تعریفاتون خیلی خیلی ممنونم و باید بگم حمتون بهم لطف داشتید والا کلی خبر دارم و چون زیاد هستند یه سری هاشو تیتر وار خدمتتون عرض می کنم 

 

1- یکی از ماهی هامون مرد به احترامش یک دقیقه سکوت همش هم تقصیر اون فروشنده بود چند وقت پیش دیدیم که ماهیمون خوره زده و همسری رفت به فروشنده گفت اونم گفت واییی من یادم رفته بود بهت قطره مخصوصشونو بدم شما چرا بهم نگفتیدآخه یکی نیست بگه آقا ما بار اولمون بود آکواریم می خریدیم شما هم بار اولتون بود می فروختید خلاصه قطره که گرفتیم اومدیم ریختیم و فرداش دیدیم مرد  ولی اون یکی آنجله در حال بهبوده  

 

2-اون یکی ماهی گوپی که گرفتیم بارداره و الان تو زایشگاه انداختیمش تا به سلامتی فارق بشه 

 

 ۳- به مناسبت سپندار مذگان من یک کیک پختم و دوباره تو همون قالب پروانه ای ریختم و رو بالهاشو با شکلات سفید و  اسمارتیز تزئین کردم که خیلی خوشمل شدشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن و الان عکسش تو دوربینه و پیش همسریه انشالله بعدا عکسشو می ذارم کادوهایی هم که رد و بدل شد من یه روبدو شام واسه همسری گرفتم و اون قراره برام یک عدد شلواری بگیره که هنوز نگرفته  البته از دستش ناراحت نیستم چون می دونم درگیر کار نمایشگاه و بهم قول داده بعد نمایشگاه حتما میریم بیرون و می خریم  

 

 4- نرگس و شوهرش دیشب برای همیشه رفتند مالزی و چند وقت پیش هم لیلا براشون گودبای پارتی گرفته بود و هممون دور هم جمع شدیم و با هم براش به عنوان یادگاری یه دستبند نقره خریدیم راستش با اینکه خیلی نیست باهاشون آشنا شدم اما خیلی دلم براشون تنگ میشه و از صمیم قلب آرزو می کنم که اونجا یه زندگی ایده آل داشته باشند  

 و اما می رسیم به نمایشگاه من هم روز چهارشنبه رفتم و هم دیروز یعنی پنج شنبه که دیروز خیلی اتفاقات با مزه ای افتاد راستش رو چهارشنبه که رفتیم این خانم های محترم ح .ر.ا.س.ت Arabic Veilاصلا گیری به بنده ندادند هر چند که نسبت به چیزی که تو عکس می بینید من خیلی محجبه تر رفتم یعنی گردنم و اینا اصلا باز نبود و موهام هم خیلی کم بیرون بود البته تقریبا تمام غرفه دارهای دیگه هم که خانوم بودند تقریبا هم تیپ من بودند خدا شاهده دیروز هم همینطوری رفتم و از دور که دیدم داره به همه گیر میدن من دیگه تقریبا این شکلی رفتم داخل  اولا که نذاشتند از اون یکی درش برم تو می گفت باید حتما بری از اون یکی در بیای تو منم کارت همسری ازش گرفتم و رفتم آقا دم در گیر داده بود می گفت باید هد بزنی بری تو (البته قانون هد فقط برای غرفه دارها بود) می گفتم خوب من که اصلا موهام بیرون نیست داد زد(حالا کلی آدم هم وایساده بودند تا در نمایشگاه باز بشه بیان داخل) که یالا برو هد بزن نمی ذارم بری تو که یک خانوم چادری دیگه که خدا خیرش بده به اون خانوم گفت:این چه طرز برخورده مگه چشه بذار بره تو دیگه اصلا هر کس هر طوری می خواد بگرده شماها نباید دخالت کنید 

 دوباره سرم داد زد که یالا برو هد بزن آقا منم رفتم هد زدم(تو دستشویی انقدر باحال بود همه خانوم های غرفه دار اعصاباشون خورد بود چون به همه گیر داده بودند و همه مشغول هد زدن بودند) و رژمو هم پاک کردم دیگه تا این کارها رو بکنم همسری نگران شده بود که نیومدم زنگ زد که چی شده گفتم اعصابمو خورد کرده هی اینجا وایساده سرم داد میزنه نمی ذاره بیام تو دیدم همسری گوشی قطع کرد(حالا اینا هم یکی از عروسکاشون خراب شده بود کار نمی کرد باید تا قبل از اینکه نمایشگاه باز بشه تعمیرش می کردند ) دیگه منم بعد از اینکه خانوم ح.ر.ا.س.ته تایید کرد که یک خانوم کامل شدم (که البته از نظر اون من فقط از یک خانوم یک هد کم داشتم)رفتم تو که دیدم همسری با عصبانیت داره از اون طرف میاد بلند داد زد کی نمی ذاشت بیای تو منم دستشو گرفتم کشیدیم بیا بریم هیچی ول کن(آخه همسری من خیلی بدش میاد کسی بهم گیر بده )منم می ترسیدم دعوا راه بندازه بعد یه بلایی سرش بیارند آقا رفت سر خانومه داد و بیداد همسری با این  اسمایلی و خانومه با اینArabic Veil از اینجا به بعد حرفهای همسری با حالت داد بخونید و حرفهای خانومه کاملا آروم انگار که می خواد سر سفره عقد بله بگه (از ترس زبونش بند اومده بود باور کنید دروغ نمی گم اصلا نمی تونست از ترسش حرف بزنه)

  :چکار خانوم من داشتید نمی ذاشتید بیاد داخل 

Arabic Veil:(در حالیکه دستشو می خواست بذار رو شونه من): هیچی فقط به این دختر گلم(توجه داشته باشید که تا چند دقیقه قبل داشت سر این دختر گل داد میزد) گفت هد بزن بعد برو تو همین(منم خودمو کشیدم کنار که دستش افتاد  

 : به شما چه ربطی داره اگه من شوهرشم دوست دارم اینطوری بگرده 

Arabic Veil: (با لبخند) به نظرتون خانومتون این طوری قشنگ تر نیست  

:من می خوام زنم زشت باشه حرفیه؟؟!! بعد رو به من کرد و گفت : یالا اون هدو بردار از سرت  

:باشه حالا بیا بریم برمی دارم(راستش می ترسیدم بلایی سر همسری بیاد هر چند که دو تا نگهبان آقا که اونجا بودند داشتند نگاه می کردند 

:همین الان دربیار 

:منم آروم درآوردم

Arabic Veil: این خانوم هم ترجیح داد دیگه حرف نزنه و نوچه هاش هم داشتند   

همینطوری نگاه می کردند و مردم هم که بیرون ایستاده بودند با لبخند رضایت داشتند مارو می دیدند و در طول این مکالمه هم دو سه تا از این غرفه داراها تونستند از زیر دستشون در برن   

 

بعدشم همسری دست منو کشید برد

 

اول اینکه یه موقع فکر نکنید همسری از این بی غیرتا هست که می خواد همه جا زنشو نشون بده نه فقط می گه من حرصم می گیره که کسی بخواد به موهای یه دختر گیر بده می گه خیلی ها فکر می کنند ارزش یه زن فقط به اون موهاشه که اگه تو باشه دیگه اون زن قدیسه هست می گفت اون موقع ها که مجرد بودم وقتی تو خیابون می رفتم میدیدم دارن به دخترا گیر میدن حرص می خوردم колобок

 

دوم اینکه دلم خنک شد همسری اینطوری سرش داد می زد اونم جلوی مردم چون خود این خانوم چند دقیقه پیش داشت جلوی همه سر من داد می زد تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

حالا رفتیم تو غرفه اعصابم حسابی خورد بود نه به خاطر اینکه بهم گیر داده بود اصلا برام مهم نبود (بعدشم اینکه دلم حسابی خنک شده بود )تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدچون همسری نتونسته بود عروسکه و درست کنه و کم کم مردم هم داشتند می اومدن تو دیگه همینطوری ناراحت نشسته بودم که همسری قربونش برم اومده میگه :الهی بمیرم اعصابتو خورد کردند؟؟!!smileگفتم : نه من به خاطر تو ناراحتم که نتونستی به کارت برسی 

همسری:فدای سرت عزیزم من باید یه روز جواب اینارو میدادم 

من: 

همسری: حالا اگه می خوای دربیار یه رژی بزن به لبات 

من :ندارم هیچی On The Cheek

همسری : می خوای برم از یکی از خانوم های غرفه دار بگیرم برات 

 من : نه بابا حالا انقدی واجب نیست  

همسری: پس حداقل زنگ بزن مامان اینا برات بیارن  

من :ول کن بابا باز میاد گیر میده  

همسری : بازم جوابشو میدم از لج اینا هم که شده بزن 

منم دیگه به خالم اس ام اس زدم داری میای برا رژ بیار 

 

یکساعت بعد من سرم تو لب تاپ و دارم برای همسری اینا وبلاگ درست می کنم و فقط من و دوست همسری تو غرفه بودیم و همسری غرفه کناری داشت صحبت می کرد که دیدم یکی داره میگه Arabic Veil:آخری هدتو برداشتی ها  

بعد دوست همسری سریع رفت همسری صدا زد و  

همسری اومده با لحن آروم میگه : بله خانوم کاری داشتید 

خانومه با لبخندArabic Veil: ما دوست شما هستیم من نمی خوام کسی تو نمایشگاه نظر بد به خانومتون داشته باشه 

همسری : بابا شما کل نمایشگاه ول کردید چسپیدید به خانوم من بعدشم شما دوست ما نیستید که اگه بودید سر زن من داد نمی زدید و از اول مودبانه رفتار می کردید من تا حالا خودم سرش داد نزدم و به کسی هم این اجازه نمیدم بعد نوچه های خانومه داشتند چپ چپ منو نگاه می کردند که دوست همسری اومد وایساد جلوی من 

دیگه بعدشم خالم اینا اومدند و منم رفتم یه دوری تو نمایشگاه باهاشون زدم باور کنید می تونم بگم نصف غرفه دارها که هد سرشون بود ولی خوب کامل آرایش داشتند ولی بقیه اکثرا موهاشون بیرون بود نمی دونم والا چه گیری بود به من داده بودنددیگه بعدشم با خالم اینا اومدم خونه  امروزم نمی خواستم برم که همسری همین الان زنگ زد گفت پاشو بیا و باید سریع حاضر بشم برم  

 چند تا نظر مونده که هنوز تایید نشده برگردم حتما تایید می کنم 

 

قربون صدقه نوشت :همسری گل و عزیزم ازت ممنونم که همیشه و همه جا ازم طرفداری می کنی و همیشه هوامو داری  

 

دعا نوشت : خدایا سایه همسری همیشه بالای سرم نگه دار 

 

باید سریع برم فعلا خداحافظ

 

 

 

 

نظرات 72 + ارسال نظر

نمایشگاه چی؟

عزیزم نمایشگاه صنایع غذایی و مبلمان داخلیه اما همسری و دوستاش هم یه غرفه گرفتند

پریس 1389/12/06 ساعت 07:36 ب.ظ http://parisengineer.blogfa.com

سلام نگین جونم
روزهای نمایشگاه خوش بگذره
ای ول ل ل ل ل ل به همسریت
به این میگن شوهر نمونه
شاد باشی و خوشبخت بوس بوس

قربونت برم عزیز دل

leili 1389/12/06 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.loolichi.blogfa.com

سلام
من 4 شنبه حدود 7 اومدم نبودی

گلم احتمالا اون موقعی بوده که رفته بودم با خالم اینا دور بزنم شرمنده عزیزم
راستی کارها چطور بود خوشت اومد؟

ستاره 1389/12/06 ساعت 08:34 ب.ظ http://we1522.blogfa.com/

وای .ایول خوب حالشون رو گرفته.راستی قضیه این نمایشگا چی هست؟می شه وب شوشو رو داشته باشیم؟آپم

عزیز دلم آدرس وب همسری گذاشتم یه سر بزن متوجه میشی

تربچه 1389/12/06 ساعت 09:05 ب.ظ http://torobcham.blogfa.com

سلااااام من رمز نداااااااارم

نازی 1389/12/06 ساعت 09:08 ب.ظ http://nazi9069.blogfa.com

ایول خداییش خیلی حال کردم واسه رفتار همسریت
من نمیدونم اینا فکر میکنن خودشون کین که از همه ایراد میگیرن؟

والا به خدا نمی دونم
به چشم اینا همه آدمها فاسد هستند

PaRiA 1389/12/06 ساعت 09:16 ب.ظ

سیلام عسیسم.من تازه بیدات کردم.از اول تا الانم خوندمت ناناسی.اما زود هم به این نتیجه رسیدم که خیلی ماهی.بوس.
اینقد بدم میاد ازین جور آدما که به حجاب آدم کار دارن.واقعا هم آخه به اونا جه ربطی داره!یه بارم،یه جایی برا من این اتفاق افتاد.اصلا محل ندادم،از جام تکون نخوردم.یه کم بر و بر نکاه کرد بهم.دید حرفش قد هویج برام اهمیت نداش رف!!

سلام عزیز دلم از آشناییت کلی خوشحال شدمو باید بگم مثل بقیه دوستان شما هم به من لطف داری
آفرین گلم خوب کاری کردی باید اینطور آدمها رو همینطوری بهشون بی محلی کنی

بانو 1389/12/06 ساعت 11:56 ب.ظ http://BANOOOOMIR.BLOGFA.COM

این برخوردا مننمیدونم چه فایده ایی داره ؟؟؟؟؟؟؟
و مرسی همسری به خاطر منطقش

قربون تو دخمل برم من

اطلس 1389/12/07 ساعت 12:24 ق.ظ http://www.daky.blogfa.com

نگییییین کلی بهت تبریک میگم به خاطر این شوهر روشن فکر و باحال! کلییی حال کردم
کلا از این ارشادیا و حراستیا بدم میاد! باورت نمیشه با اینکه دیگخ اونجا نیستم و اینجا هم کلا کسی به آدم به خاطر پوشش حرف نمیزنه هنوز که زنای چادری اینجا رو می بینم حرص می خورم تمام تنم میلرزه!
ولییی کلا ای ول به کسی که نمی ذاره بقیه کاسه ی داغ تر از آش بشن!

قربونت برم عزیز دلم
منم از این آدم ها بدم میاد
اما با کل چادر ها مشکل ندارم چون بعضی هاشون واقعا آدم های فهمیده ای هستند
والا به خدا منو می برن جهنم تو رو بهشت حالتو بکن چکار به کار من داری

پپر پریا 1389/12/07 ساعت 08:34 ق.ظ http://farfar2010.blogfa.com

کلا نمایشگاه دوست دارم از شانسم این بار این قدر سرم شلوغ بوده نشده بیام

الهی قربون برم عزیزم

بابا شوهرت چقدر باهاله
من با اینکه خودم چادریم ولی به اینطور آدمها حق نمی دم که به زور حجاب رو واسه کسی بیارن
بوس بوسی

طیبه 1389/12/07 ساعت 09:32 ق.ظ

چه همسلی مهلبونی. راستی همسرت رشته اش چیه ؟این نمایشگاه چیه؟یه کم توضیح مفصل لطفا

عزیز دلم همسری رشتش مهندسی مکانیکه این نمایشگاه در اصل صنایع غذایی و مبلمان بود ولی همسری هم یه غرفه گرفتند
یه سری عروسک های متحرک تبلیغاتیه حالا آدرس سایتشو می ذارم بری ببینی و فیلمشو هم ببینی متوجه میشی
http://novin-sazeh.blogsky.com/

لیلی 1389/12/07 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام خوبی؟
الان که دیدمت وقتی پستاتو میخونم حسم یه جوردیگس.
خداهمسریتو سالم وشاداب نگه داره واست.
خوشبخت باشین گلم.

قربونت برم همچنین گلم

فروغ 1389/12/07 ساعت 11:08 ق.ظ http://fkh1983.blogfa.com

ای ول به این همسری. دمش گرم .خوب حقشون رو گذاشت کف دستشون . ای ول

اره به خدا منم کلی حال کردم

غزل 1389/12/07 ساعت 11:28 ق.ظ http://1362ghazaleomid.blogfa.com

تازه مفتخر به دیدار روی ماه شما شدیم !
در مورد همسری هم امیدوارم نمایشگاه به خوبی تموم شه
در مورد اون خانم هم این رفتارها اسلام گریزی میاره آخه چرا اینا درک نمی کنن

هییی خواهر هرچقدر هم بهشون بگی میگن مرغشون یه پا داره

طیبه 1389/12/07 ساعت 11:36 ق.ظ

وبلاگش کدومه بزن ببینیم

آدرسشو گذاشتم برات عزیز دل

یاسی 1389/12/07 ساعت 12:03 ب.ظ http://rozhayeyasi.blogfa.com

نگین جون همسرت خیلی کارخوبی کرد که با خانومه برخورد کرد هرروز برو ازجلو همون خانومه رد شو همچی که نگات کرد توهم با حالت عصبانی بهش نگاه کن ورد شو

باور کن اگه برای همسری نگران نبودم همین کارو می کردم

یاسی 1389/12/07 ساعت 12:05 ب.ظ http://rozhayeyasi.blogfa.com

چقد منو دوس داری دوبار لینکم کردی

خیلییییییییییییییی

بهاره 1389/12/07 ساعت 01:37 ب.ظ

ای وللللللللل خیلی عالی بود کار همسرت. در ضمن اگر اشکال نداره رمز می خواستم!!

یسنا 1389/12/07 ساعت 01:43 ب.ظ http://akharedonia.blogfa.com

آخی حسودیم شد بابا جون .
این شوهرهای به چشم برادری دست و گل و از کجا پیدا میکنید شماها؟؟؟

اونا مارو پیدا می کنندما کاری باهاشون نداریم

الهه 1389/12/07 ساعت 02:47 ب.ظ http://aquarius-girls.blogfa.com

سلام عزیزم من خواننده خاموش وبت بودم
خوشحال میشم رمز رو داشته باشم

عزیزکم شرمنده نمی تونم بهت رمز بدم
ببخشید گلم چون نمی شناسمت

مایا 1389/12/07 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.masoudjunam.blogfa.com

خیلی خوشم اومد از رفتار همسرت با این آدما باید همینجوری بود عکس گذاشتی؟!!!! من نمیبینم!!!!

سمیرا 1389/12/07 ساعت 04:00 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

منم میخوام پست قبلی رو ببینم بهم رمز نمیدی همشهری؟

چرا عزیزکم فرستادم

فرزان 1389/12/07 ساعت 04:19 ب.ظ http://respina88.blogfa.com

سلام نگین عزیزم.از ظاهر همسریت هم پیدا بود که خیلی آقاست! من با همکارام رفتیم نمایشگاه و غرفشون رو هم دیدیم.عالی بود کار جدید و جذابیه.
در مورد حراست نمایشگاه هم باید بگم عزیزم همیشه اینها حق داترین آدمای نمایشگاه هستن چون از ارشاد فرستاده میشن.نباید باهاشون هم کلام بشی و سعی کنی نشون بدی حرفشونو گوش دادی... چون حتی تو بعضی نمایشگاه های شرکت ما غرفه های بد حجاب رو جمع میکنن عزیزم.
بگذریم .راستی من نمایشگاه رستوران ها و کیترینگ ها و موسسات تشریفاتی رو برگزار میکنم همون پل شهرستان.عزیزم اگه خواستین اونجا هم عروسکاتونو بیارین چون اکثر رستوران های اصفهان هستن و فست فودها و کیترینگ ها و تالار و تشریفاتیا.اگه اطلاعات خواستی برام پیام بذار خانومی.
شاد باشی

آفرین بر تو کارمند وظیف شناس[قلب]خدایی اگه همه مردم ایران مثل تو اشند دنیا گلستان میشه[زبان]
عزیز دلم من که از اول با اونا دعوا نداشتم الکی سرم داد زد در حالیکه من هیچیم نبود فقط هد نداشتم همسری هم واسه همین اعصابش خورد شد
عدشم گلم من دقیق منظورتو از اینکه بیایم عروسک ها رو اونجا بذاریم نفهمیدم آخه الانم که عروسک ها توی همون نمایشگاه هستش[تعجب]

آزی 1389/12/07 ساعت 05:02 ب.ظ

نگین جونم سلام
من چند روز نبودم عقب افتادم از پستات ولی الان خوندمشون.
رمزتم یادم رفته
منو که یادت هست. آزی بی وبلاگ

آره آری جونم یادمه
الان می فرستم

خاتون 1389/12/07 ساعت 05:56 ب.ظ http://bootejeghe.blogsky.com

چه خانوم بی تربیتی!!
ای ول به همسری!به افتخارش گف مرتــــــــــــــــــــــب

هورااااااااااااا

سحر 1389/12/07 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.man-o-shahab.blogfa.com

yade shohare doostam oftadam yani ye bar nashod herasat be in gir bede in shoharesh nayad miad ye dado bidadi ra mindaze oon seri herasate besh gof zanet doros hesabi nis inam gof khafe sho bad herasate gof man ba namahram nemiharfam shohare ham gof baladi ba marda hamkar las bezani fek kon enghade khandidim

ای ول خوب جوابشونو داده

nazi 1389/12/07 ساعت 06:46 ب.ظ

می دونی چرا فقط به تو گیر می دادن ؟ چون موهات خوشگل بود می یومد تو چشم ! جدی می گم. دمه همسرت گرم اگه همسر من بود می گفت !! ببین من بهت می گم گوش نمی کنی

والا من خودمم اول که داشت از دور با عصبانیت می اومد فکر کردم می خواد بهم همینو بگه

نینا 1389/12/07 ساعت 06:53 ب.ظ http://baaaaaaaaato.blogfa.com

سلام نگینی خانوم
عزیزم به من رمزو نمی دی؟

عزیز دلم شرمنده گلم نمی شناسمت

atefeh 1389/12/07 ساعت 08:31 ب.ظ http://girloflove.blogfa.com

salam
khanm ye kalom bego ramzo nemidi dge
nemikham kari konam ke
inam az ashanse bad man
bashe
bye

نگار 1389/12/07 ساعت 09:26 ب.ظ

من باز هم تاکید میکنم این دوماد، دوماد خوبیه
آخ جای من خالی اونجا یه کم شر بازی دربیارم
فک کنم اگه من میومدم، منو مومیایی میکرد و میفرتاد تو!!!!!


همون جا فقط تو رو کم داشتیم
بعیدم نیست

ای جـــــــــــــانم!نگین خیلی دوستت دارممممم

فدای تو شم!عزیز دلم چقدر همسر مهربون و خوبی داره ایشالا همیشه خدا برات حفظش کنه

بعد کیک هم عکس و دستورشو بذاریااااا

قربونت برم عزیز دلم
عکشو حتما می ذارم ولی دستور خاصی نداشت با این پودر کیک آماده ها درستش کردم

ملیکا 1389/12/07 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.tarahino.blogfa.com

سلام نگین جونم.بابت تبریکت ممنون.
افرین به همسری مهربانت که همیشه هواتو داره.
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید.
مواظب خودت و همسلی گلت باش.
راستی خاله ات چطوره خوبه؟؟
سلام برسان
دوست داریم

قربون تو ملیکای مهربون برم من
عزیزکم خالم هم بهتر از قبله یعنی مثل قبل همیشه حالت تهوع نداره بعضی از روزها داره
خدا رو شکر داره بهتر میشه

شاپرک 1389/12/07 ساعت 11:18 ب.ظ http://shaparac.blogfa.com

سلام نگین
من پنج شنبه اومدم نمایشگاه حدود ساعت هشت بود ولی تو نبودی هرچی اون دور و بر نگاه انداختم فقط سه تا آقا تو غرفه بودند.
کاراشون هم خیلی خوشگل بودند. من همش رو دوست داشتیدم.
اون عروسکه که وردنه دستش بود خیلی خوشگل بود. ارکستره هم قشنگ بود. میتونستی عکسش رو بزاری بقیه بچه ها هم ببینند.

سلام شاپرکم
عزیز دلم من پنج شنبه تا ۱۰:۳۰ نمایشگاه بودم احتمالا اون موقعی که اومدی من رفته بودم با همسری یه دوری تو نمایشگاه بزنم و یه کم خوردنی بخورم آخه داشتیم می مردیم از گشنگی
اون ۳ تا آقا هم دوستای همسری بودند
قربونت تو برم عزیزم قابلتو نداره
اون که وردنه دستش بود خمیرشو من درست کرده بودم آدرس وبلاگشونو تو پست بعدی اعلام می کنم

فرزان 1389/12/08 ساعت 11:08 ق.ظ http://respina88.blogfa.com

سلام نگین عزیزم.اینجوری توضیح میدم شاید بهتر متوجه شدی:
۲۵ الی ۲۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۰ در محل دائمی نمایشگاه های اصفهان
سالن شیخ بهایی نمایشگاهی با موضوع :تشریفات-رستورانها و کیترینگ و فست فودها برگزار میگردد.
من مسئول ثبت نام هستم.اگر خواستین شرکت کنین تماس بگیرین .اگه نخواستین غرفه هم بگیرین من براتون دعوت نامه هاشو رایگان میفرستم بیاین کاتالوگ محصولاتتون رو اونجا پخش کنین عزیزم.

عزیز دلم بابت لطف و محبتت خیلی خیلی ممنونم
به همسری هم که گفتم اونم کلی تشکر کرد ازت
و گفت که باید با دوستاش صحبت کنهحتما بهت خبر میدم خانوم گلم

خانم 1389/12/08 ساعت 12:22 ب.ظ http://zemestoone86.persianblog.ir

ایول به همسری که حالشون رو گرفت
بدم میاد از آدمای خشکه مذهب که فکر می کنن فقط اونا درستن و میرن بهشت!!!!!

منم همینطور

دوباره که هیچکدوم از رمزای قبلی که بهم دادی عمل نمیکنن؟

الان می فرستم

[ بدون نام ] 1389/12/08 ساعت 02:24 ب.ظ

سسسسسسسسسسسسسسلام
خوبی عروس کوچولو
دست به افتخار شوهر نمونه
خوشحالم از آشناییت
میبوسمت
همه پستاتو میخونم
بای نانا

سلام گلم ممنون از لطفت شما؟

رضوان 1389/12/08 ساعت 03:18 ب.ظ http://dokhtar0irooni.blogfa.com

ایول به همسریت.خوب حالشون رو گرفته.
به اونا چه ربطی داره که شما چه جوری قشنگ تری؟؟؟؟

آخه بنده مثل دختر خود می دونستن
واه واه بلا به دور

نازی 1389/12/08 ساعت 04:09 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

سلام نگین جون
ای ول به خودت و شوهرت که حال یه چنین آدمایی رو گرفتین. اونا بیشتر کاراشون جنبه خودنمایی داره فقط و فقط همین
روزای خوبی داشته باشین و امیدوارم نمایشگاه هم براتون خیلی منفعت داشته باشه

قربونت برم ممنون عزیزم
منم با نظرت موافقم
مرسی گلم بابت دعای قشنگت

رها 1389/12/08 ساعت 04:24 ب.ظ http://raha27.blogsky.com

وووای خدا نگینی نمیدونی چقدر دلم خنک شد که همسریت حال اینا رو گرفته من کلا ازشون متنفرم یکی نیست به اینا بگه به شما ها چه تو کار مردم دخالت میکنید.. مرسی همسری... من که دانشجو بودم هرروز ح.ر.ا.س.ت به من گیر میداد والا دلم میخواست نصفشون کنم...

آخه میدونی جالبیش اینه به کسایی که واقعا نیاز به تذکر دارند گیر نمی دن
اما به من

رایحه 1389/12/08 ساعت 06:35 ب.ظ http://ghutiyerangy.persianblog.ir

وای واقعا به چه چیزهایی گیر میدن ها...
خوشحالم که باز هم توی یکی دیگه از اتفاقات روزمره عشق رو تجربه کردی و همسرت مثل همیشه کنارت بود.
همیشه عاشق باشین.

قوربونت برم عزیزم دلم

سمیرا 1389/12/09 ساعت 08:35 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

وای نگین جان چه نازی! چه معصوم و مهربونه قیافه ت...خوشحالم که دیدمت...

قربونت برم عزیز دلمچشمات ناز میبینه

مینا 1389/12/09 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.ziha.blogfa.com

افرین به همسری ؟؟؟؟؟؟

بی خبر 1389/12/09 ساعت 10:58 ق.ظ http://bahareto.blogfa.com

خانومه رو ول کنین بابا! این دو تا رو بچسبین که چقد عشقولانه هستن

آزی 1389/12/09 ساعت 12:20 ب.ظ

نگین جونم مرسی بابت رمز
عزیزمممممم چه چهره مهربونی داریییییییییی. کلی احساس کردم می شناسمت.
بازم ممنون دوست گلم
بوس

مرسی گلم نظر لطفته

لیلی 1389/12/09 ساعت 12:49 ب.ظ

نظرقبلی مال من بود.به گمونم یادم رفت اسمموبزنم

ممنون که اسمو نوشتی
عزیز دلم واسه مهربونی های خودت هم ازت ممنونم

مهسا 1389/12/09 ساعت 03:18 ب.ظ http://llvllahsaa.blogfa.com

آخ آخ آخ رفتار همسرتونو که خوندمااا انگار آب خنک ریختن رو دلم دمشوووووووووووووووووووون گرم

[ بدون نام ] 1389/12/09 ساعت 05:58 ب.ظ

میگم نگین من ۵ مین سکوت کردم حالا بحرفم...


من جای اون حراستیه بودم زود میرفتم سوراخ موش...شده بود کرایش ۱ میلیون...

میگم حالا چرا انقدر گیر میدن خوب اونائی که میان دیدن چی...حتما واسه اونا هم چادر گذاشتن...

نمی دونم والا
نه اونا همین که روسریشونو می کشیدن جلو کفایت می کنه

مریم 1389/12/09 ساعت 09:50 ب.ظ http://marioshoshooo.blogfa.com/http://

عجب همسریییییییییییییییییییی
ولی خوب واسه خودت فیض بردی اون وسط ناقلا.خوشم اومد خوب حالشون رو گرفت.
میدونم خیلی پر روئم و خاوش بیدم و حالا اگه بشه رمز بخوام.ولی پلیززززززززززززز.............
اون اوایل عروسی رمزتو به بلاگ بهار و همسری برام فرستادی که بهار بهم بده.اگه میشه الانم به بلاگ خودم بدی...
این مدت تو گیر و دار عروسی بودم نشد زیاد بیام نتتتتتتت
میوندمت ولی خاموش بیدم.چقدر حرفیدم....
دوستاتون چطور تو مالزی طاقت میارن.ما واسه ماه عسل یه هفته اونجا بودیم ولی هر شب یه دل سیر از غربتی بودن گریه میکردممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد